زرتشت علیزاده: ملی‌گرایان جمهوری آذربایجان فاقد عقل و شعور هستند

۲۷ خرداد, ۱۳۹۹
زرتشت علیزاده: ملی‌گرایان جمهوری آذربایجان فاقد عقل و شعور هستند

زرتشت علیزاده، تحلیلگر برجسته آذربایجانی نوشت : « ملی گرایان جمهوری آذربایجان بطور کل مخلوقاتی محروم از توانایی درک واقعیت و ارزیابی درست جایگاه خود و جمهوری آذربایجان هستند.»

زرتشت علیزاده در مقاله ای تحلیلی تحت عنوان « خارج از زمانه» در سایت میدان تی وی  با اشاره به مطالبی که اخیرا  صلح الدین اکبر، معاون اسبق وزیر امنیت ملی جمهوری آذربایجان و صورت حسین اف، نخست وزیر اسبق این کشور پس از نزدیک به سه دهه  درباره رویدادهای سیاسی اوایل دهه 1990 فاش کردند، نوشت : « به نظر من، خطر واقعی بر روی سر مافیای طایفه ای صاحب انحصار صحنه سیاسی جمهوری آذربایجان به حرکت درآمده و علت صدور فرمان شروع عملیات خرابکاری ایدئولوژیک جدید نیز همین مساله است. زیرا،  برقراری حاکمیت طایفه ای و مخالفان طایفه ای اش که صحنه سیاسی کشور را همچون ارث پدری میان خود تقسیم کرده اند، و ارایه جناح مخالفی که سطحش به دفعات نازلتر از سطح حاکمیت ظالم موجود است، موثرترین میراث و “کمربند امنیتی” پیشوای بزرگ (حیدر علی اف) برای وارثش (الهام علی اف) بوده است.»

زرتشت علیزاده افزوده است : « جبهه خلق 27 سال است که بخاطر از دست دادن مقامشان آه و زاری می کنند. درک کردن علت این آه و ناله آنها دشوار نیست.

در دوران حاکمیت جبهه خلق و ایلچی بیک فردی همچون عیسی قنبر که 10 سال در موسسه ای علمی کار کرده و چند مقاله بی ارزش نوشته و فهمیده بود که هیچ بخت و توانایی برای دفاع از پایان نامه اش ندارد،  به یک باره به مقام دوم در دولت دست یافته و در انتظار رسیدن به مقام نخست کشور بود. او نمی تواند بخاطر از دست دادن چنین فرصتی نوحه سرایی نکند.

پناه حسین که به هیچ وجه نتوانست پایان نامه اش را در موضوع “آتئیسم علمی” بنویسد و همواره در آرزوی قلبی رسیدن به مقام دبیری “رایکُم” ( دبیر اول حزب کمونیست در رایون ) بود، به یک باره با رسیدن به مقام نخست وزیری در کشور باور کرده بود که بهشت بر روی زمین نیز وجود دارد!

قربان محمدوف ، فرزند یک خانواده پراولاد نخجوانی که در شهرستان صابرآباد با وکالت امرار معیشت می کرد، حتی تصورش را هم نمی کرد که زمانی به گفته خودش “دستیار رییس جمهوری در امور سازمانی” بشود و به باکو مهاجرت کند و در دورانی که “حیدریسم” طغیان می کرد، به گفته خودش صاحب ملکی به ارزش بیش از دو میلیون دلار بشود.

 می توانم این نوع ارتقای مقام و موقعیت خنده دار صدها تن از اعضای کم سواد و خرفت جبهه خلق را  فهرست کنم.

 به حاکمیت رسیدن و غارتگری این موجودات تنها در یک چیز با حکومت کنونی جمهوری آذربایجان تفاوت دارد و آن هم در این است که اگر در میان جبهه خلق ها سه چهار نفر وفادار به شرف و وجدان وجود داشت، در حاکمیت کنونی آذربایجان  این هم نیست.

اما، سیمای حاکمیت جبهه خلق را نه این سه چهار نفر نادر، بلکه رییس جمهوری و نخست وزیر و روسا مشخص می کردند. این توده افراد تصادفی که کشور را به باد دادند و جنبش خلقی را به مسخره تبدیل کردند، بر چه مبنایی خود را “حاکمیت ملی” می نامند؟

 پناه حسین اف، رحیم قاضی اف ، اسکندر حمیدوف، طاهر علی اف، فهمین حاجی اف از کِی “نماد ملت” شده اند؟ اگر واقعا هم آنها نماد ملت آذربایجان هستند، در این صورت یکه تازی ارمنی در قره باغ نیز کاملا قانونی است. اما، اگر این افراد بر اثر اتفاق در گردونه تاریخ به حاکمیت رسیده بودند، در این صورت می توان به بازگشت قره باغ نیز امیدوار بود.»

زرتشت علیزاده افزوده است : « اعضای دسته ای که  خود را  درون جنبش خلق تپاندند و با هزار حقه رهبری آن را به دست گرفتند، از زمانه و نیازهای اصلی آن ذره ای باخبر نبودند. الان هم آه و ناله های آنها فقط بخاطر مقام و موقعیتی است که از دست داده اند. »

زرتشت علیزاده افزوده است : « در نتیجه اعمال جبهه خلق ، ظرفیت صنعتی و علمی جمهوری آذربایجان و جایگاه شغلی و سرنوشت هزاران مهندس و کارگر ارشد فنی و کارخانه ها و شبکه های ارتباطات و محصولات صنعتی ایجاد شده در زمان شوروی و جایگاهش در بازار جهانی از دست رفت و جمهوری آذربایجان به کشور تک محصولی همانند کویت و لیبی تبدیل شد.

در میان “دموکرات های ملی” کسی برای این  تلفات جمهوری آذربایجان گریه و زاری نمی کند و حتی کسی در میان آنها این تلفات را درک نمی کند.  تضعیف ظرفیت دموکراسی در جامعه  از دیگر تلفات جمهوری آذربایجان در نتیجه به قدرت رسیدن جبهه خلق و حیدرعلی اف در این کشور است. در جوامع دارای نظام برده داری و فئودالی، برقراری دموکراسی نوین امکان پذیر نیست. موجودات پرورش یافته در نظام کالخوزی استبدادی به یک باره نمی توانند به دموکرات تبدیل شوند. اگر هم بشوند، نهایتا همانند پناه حسین دموکرات خواهند شد! تنها چیزی که “جبهه خلق” برایش تلاش می کرد، نزاع بر سر حاکمیت و براندازی بود. “دموکراسی” را هم  فقط مینیتگ می دانند.ملی گرایان جمهوری آذربایجان بطور کل  مخلوقاتی محروم از توانایی درک واقعیت و ارزیابی درست جایگاه خود و جمهوری آذربایجان هستند.»

زرتشت علیزاده افزوده است : « در همایش تاسیس “جبهه خلق آذربایجان” گفتم که انتخاب ابوالفضل (ائلچی بیگ) به ریاست جبهه خلق ، ظرفیت دموکراسی جبهه خلق آذربایجان را نابود خواهد کرد و نهایتا حیدرعلی اف را به حاکمیت بازخواهد گرداند. در آن زمان می خواستند چشم مرا بخاطر این سخنانم درآورند و می گفتند “چرا به فردی که همانند پیامبر پاک است، بهتان می گویی؟” اما، نتیجه چه شد؟در سال 1989 با محکوم کردن خشونتی که با سرکردگی ابوالفضل (ائلچی بیگ) جریان داشت، گفتم که در نتیجه این روند، وقایعی شبیه 9 آوریل تفلیس در باکو هم روی خواهد داد و ملت به دست جبهه خلق آذربایجان به سمت درگیری با ارتش بی رحم شوروی سوق داده خواهد شد. در این باره، سه بار در جلسه شورای رهبری جبهه خلق گزارش دادم و با بی اعتنایی مواجه شدم و وقتی در دومین همایش جبهه خلق در 7 ژانویه 1990 گفتم که ” آقایان! من از خشونت و خون و شکست بیم دارم”!، مرا به خودفروخته و ترسو بودن متهم کردند. هفت روز بعد در باکو غارت و کشتار علیه ارامنه روی داد و 14 روز بعد در 20 ژانویه با قتل عامل در باکو با هجوم ارتش سرخ، ضربه ای مرگبار به جنبش خلق وارد شد. جبهه خلق هم با بی حیایی تمام این فاجعه و شکست را  “حماسه ملت” نامیدند.

در نتیجه،جبهه خلق که وجهه اش را در میان ملت باخته بود، در انتخابات مجلس در سال 1990  بجای پیروی قاطع،  8 درصد رای به دست آورد. در زمان مطرح شدن پیشنهاد مشارکت جبهه خلق آذربایجان در دولت ایاز مطلب اف که پایگاهی در میان مردم نداشت، حزب سوسیال دموکرات آذربایجان (که در آن زمان زرتشت علیزاده از رهبران این حزب بود)به جبهه خلق پیشنهاد کرد که با این طرح موافقت کند. ایاز مطلب اف مجلس را به جبهه خلق داده بود و در هیات دولت نیز بجز وزارتخانه های دفاع و امنیت و کشور و امور خارجی، تمامی مقام ها را به جبهه خلق پیشنهاد می داد. اما، جاهلان جاه طلب جبهه خلق،  مطلب اف را سرنگون کردند. در نتیجه، حیدرعلی اف به حاکمیت بازگشت و هم جبهه خلق و هم ملت را ذلیل کرد.»

زرتشت علیزاده افزوده است : « وقتی جبهه خلق در حاکمیت بود، پیشنهاد کردم که جمهوری آذربایجان وارد جامعه مشترک المنافع بشود، چون این جامعه برای استقلال کشور هیچ ضرری ندارد، اما اگر وارد این سازمان نشویم، تلفاتمان زیاد خواهد بود. جاهلان جبهه خلق این کار را نکردند. در نتیجه، جبهه خلق حاکمیت را از دست داد و جمهوری آذربایجان نیز قره باغ را. در نهایت هم در دوره حاکمیت حیدرعلی اف، جمهوری آذربایجان وارد جامعه مشترک المنافع شد.

 در 8 اوت 1992  نوشتم که پیشنهاد مصالحه  به ارمنستان داده شود و وضعیت حقوقی ولایت خودمختار قره باغ کوهستانی احیاء شود و با برقراری نظارت بین المللی بر جاده لاچین، مناقشه را تمام کنید. این کار را نیز نکردند و جمهوری آذربایجان هم قره باغ کوهستانی و هم شهرستان های اطراف را از دست داد.

 حال آنکه در همان زمان، لئون ترپطروسیان، رییس جمهوری وقت ارمنستان، آشوت بالیان را به عنوان نماینده ویژه به باکو فرستاده و همان پیشنهاد را مطرح کرده بود و عیسی قنبر ، “صاحب تفکر استراتژیک جبهه خلق آذربایجان” همان پیشنهاد را رد کرده بود. در همان زمان، ملی گرایان مرا بخاطر مقاله ام ، خودفروخته نامیدند. اما، یک سال بعد، همان شد که من گفته بودم. قره باغ و نواحی اطرافش را از دست دادیم. اما وجدان ملی گرایان حتی تکان هم نخورد. زیرا، وجدانی که وجود ندارد، چگونه تکان بخورد؟ »

زرتشت علیزاده افزوده است : « از رییس جمهوری ایلچی بیک خواستم که هم پرونده خودم و هم پرونده  14 عضور دیگر هیات ریاست جبهه خلق آذربایجان در “کمیته امنیت دولتی” شوروی را  منتشر کند. اما، منتشر نشد. بجای آن، اکنون  در یوتیوب با مهر چرب به همدیگر انگ “جاسوس” می زنند. مطمئنم که دستکم  50 درصد اعضای کابینه ایلچی بیگ  و همچنین خودش جاسوس “کمیته امنیت دولتی” بودند. روند حوادث نیز این واقعیت را تایید می کند. کسانی که این حقایق را نمی فهمند، بی تردید وارد بهشت خواهند شد. زیرا،  در انجیل نوشته شده است که جای کم عقل ها بهشت است! آمین!»