پروتستانتیسم اسلامی؛توهم یا واقعیت/سیامک سپهرنیا

پروتستانتیسم اسلامی؛توهم یا واقعیت/سیامک سپهرنیا

 

ستاره صبح: جستجو بندرگاه مفاهیم و کالبد‌شکافی مفهوم‌ها برای فهم مضمون تحولات تاریخ اندیشه سیاسی الزامی می‌باشد، امری که توسط روشنفکران ایرانی با این مدعا که مفاهیم را صرفا واژه‌گان انتزاعی دانسته‌اند که انسان را از خود بیگانه می‌کند به محاق برده شده و با بازیچه قرار دادن این مفاهیم، اندیشه ایرانی را از خود بیگانه کرده‌اند. یکی از مفاهیم سترگی که روشنفکران وطنی بدون التفات به ینبوع آن مفهوم، به سان خار به ذهن ما خلانده‌اند و اذهان را مغشوش و جریحه دار کرده‌اند، مفهوم پروتستانتیسم مسیحی است. مفهوم پروتستانتیسم برگرفته از جنبشی است که مارتین لوتر آلمانی بر علیه سیطره پاپ آغاز کرد. پیکاری که معطوف بر نقد سنت کلیسایی و الهیات مسیحی رایج زمانه و بنیان نهادن الهیات مسیحی زاهدانه بدیعی بود که لوتر به خلاف متالهین مسیحی که کتاب مقدس را بر اساس سنت کلیسا تفسیر می کردند، تفسیر کتاب مقدس را بی واسطه می دانست. براین ‌اساس لوتر ایمان قبلی را بن مایه دیانت می دانست که عمل به اعمال ظاهری هیچ تاثیری بر فلاح مومن مسیحی نمی‌تواند داشته باشد، وانگهی در پی این تفسیر لوتر مفهوم تقدیر را مطرح می کند با این عنوان که سعی و تلاش انسانی در مدینه دنیوی، ضامنی برای رستگاری فرد نخواهد بود بلکه مشیت الهی عامل تعین فلاح یک فرد خواهد بود، که با این توصیفات اراده و اختیار انسانی را به محاق برده و تقدیر را بر آن غالب می کند.

پروتستانتیسم اسلامی

میرزا فتحعلی آخوندزاده در شمار نخستین کسانی بود که علی رغم اینکه خود را فرد دیندار نمی‌دانست، ولی به اهمیت اندیشه اصلاح دینی برای ترقی کشور و افتادن در ریل توسعه آگاهی داشت. اما از آن‌جا که روشنفکران وطنی در پی این بودند تا مفاهیم سیاسی غربی را در اعراض از سنت اندیشه ایرانی با قالب تهی شده از مضمون وارد ساحت اندیشه سیاسی بکنند، هماره در چاه ویل نسخه پیچی گرفتار آمدند. اصلاح دینی آخوندزاده ناظر بر نوع از پروتستانتیسم بود که بر مفهوم روشنگری سوار شده بود، و به عبارتی او مفهوم پروتستانتیسم را که موجبات دین مسیحی داشت به جای مفهوم روشنگری قرن شانزدهم اروپا به کار می گرفت که نشان از دریافت نادرست او از سیر تاریخ اندیشه اروپا و جنبش اصلاح دینی بود. پروتستانتیسم مدعای آخوندزاده با اصلاح دینی لوتر که در معنای دقیق کلمه بازگشت به کلام خداوندگار و نصّ صریح کتاب مقدس بود در جداسری فاحش بود، به نحوی که او پروتستانتیسم را نسخ احکام الهی می دانست، نَسخی که نه تنها مناسبتی با اصلاح دینی لوتری نداشت بلکه در تعارض آشکار با سرشت دیانت اسلامی داشت. آن چه آخوندزاده به اشتباه فهمیده بود جز پروتستانتیسم نبود که در دنباله او روشنفکر دینی چون شریعتی که به خلاف آخوندزاده دلی در گروه مذهب داشت در لونی دیگر به این اشتباه دچار بود.

علی شریعتی از آن جایی که نسجیده تمامی توسعه غرب را ناشی از پروتستانتیسم می پنداشت، بدین سان شب ها را به رویای پوشاندن جامه پروتستانتیسم شکل گرفته در بطن اندیشه غرب به تن جامعه اسلامی سر به بالین می‌گذاشت. البته لوتر انقلابی متصور شریعتی جدا از لوتر ملحد متصور آخوندزاده بود، که لوتر نه آن بود که فتحعلی می گفت نه این بود که شریعتی بیان می کرد، آنی بود که این دو نمی‌گفتند، چرا که لوتر در قبال شورش دهقانان آلمانی نه تنها خارج شدن بر علیه حاکم را مجاز نمی‌داند، حتی گناه شورش علیه حاکم جور را با این دیدگاه که، مُنتَقِم حقیقی جز خداوند نیست، بیش از گناه حاکم جور می داند، وانگهی چگونه لوتر محافظه‌کار در خیال خلاق علی شریعتی به سان ابوذر به فرد چریکی تبدیل می شود، از خلاف آمد عادت های اندیشه روشنفکران بومی می باشد.

عبدالکریم سروش هم روشنفکر وطنی دیگری بود که به تأسی از آخوندزاده و شریعتی دریافتی یکسره نااندیشیده و نادرست از پروتستانتیسم داشت، سروش پروتستانتیسم را فرایند دنیوی کردن دین مسیحیت می داند که عامل تحرک و توسعه تمامی اتفاقات افتاده در غرب بوده است، که با توجه به تبیینی که لوتر از الهیات مسیحی با تمییز دو گانه مدینه زمینی و آسمانی داشت در مغایرت است، چرا که حرکت لوتر نبردی برابر دنیوی شدن کلیسا و مسیحیت بود. مسیحیت ابتدا با تفسیری که از نظریه دو شمشیر(شمشیر دنیا، شمشیر آخرت) داشت دین آن جهانی بود که دنیا را قنطره آخرت می دانست، که آدمی با عبور از این دنیا فانی به سر منزل مقصود خواهد رسید، وانگهی الهیات مسیحی که تمایزی بین حوزه شرع و عرف قائل بود، با دگرگونی عظیمی در الهیات مسیحی، کلیسا دو شمشیر را به دست گرفت و خود را متکفل امور دنیوی مومنان مسیحی انگاشت، که حرکت لوتر پای در گل زهد آگوستینی که اعمال ظاهری و دنیوی را ذی مدخل در رستگاری دنیوی نمی‌دانست پیکاری علیه این دهری شدن کلیسا بود.

نتیجه

چنان چه ملاحظه کردیم از آن جایی که پروتستانتیسم محصول دیانت مسیحی مبتنی بر علم الهیات و تطاول روزگار و تحول اندیشه اروپا بود، در تباینی آشکار با سرشت دیانت اسلام است که شکل گرفته براساس شرع و علم فقه می‌باشد، از اینرو پیوند زدن گل و گیاهی که محصول خاک جغرافیای دیگری است، به سان سکنجبینی می باشد که به صفرا انحطاط اندیشه ایرانی می افزاید. به همین خاطر به مفاهیم نمی‌توان از پشت شیشه کبود جهل مرکب نگاه انداخت و از روی تفنن به آن دست یازید چرا که هر مفهومی پشت خود تاریخی از اندیشه دارد که برگرداندن آن مفهوم به زبانی دیگر، تهی کردن مضمونِ مفهوم خواهد بود.