شکاف های قومیتی جمهوری آذربایجان/برهان حشمتی

۲۰ آذر, ۱۳۹۵
شکاف های قومیتی جمهوری آذربایجان/برهان حشمتی

 

 

جمهوری آذربایجان به عنوان کشوری که از قومیت های مختلف تشکیل شده است، دارای شکاف های قومیتی قابل توجهی است که در برهه های فعال شدن این شکاف ها، وحدت و تمامیت این جمهوری با مخاطرات جدی مواجه شده است. مهمترین اختلاف و درگیری قومی در سرزمینی که هم اکنون جمهوری آذربایجان نام دارد، در سال های 1905 و 1906 در دوره حاکمیت تزارها  میان آذری ها و ارامنه روی داده است. این درگیری و بحران در واقع سرریز سیاست های روسیه تزاری در قبال مسلمانان و ارامنه و عثمانی ها در قبال ارامنه بود که متاسفانه دامن گیر مردم قفقاز شد. زیرا مردم قفقاز اعم از مسلمان و مسیحیان ارمنی و سایر اقوام در سالیان طولانی که این سرزمین جزئی از ایران بود، بدون درگیری و اختلافات جدی زندگی مسالمت آمیزی داشته اند و در آن دوران ، منابع تاریخی درگیری های مهم و جدی میان مسلمانان و ارامنه ثبت نکرده اند.

تنها می توان به کوچانده شدن اجباری گروه هایی از ارامنه در دوران صفویه اشاره کرد که آن نیز جنبه اختلاف  مذهبی و مردمی  نداشته است و موضوعی ناشی از شکاف قومی تلقی نشده است و برعکس، ارامنه ای که توسط صفویان کوچانده شدند نیز به زودی با شرایط جدید خود خو گرفتند و با مردمان مسلمان محل زندگی جدید خود تعاملات عادی و عاری از اختلاف و درگیری را درپیش گرفتند و در مسالمت کامل با مسلمانان زندگی کردند و حتی در بخش هایی خدمات منحصر به فردی به مملکت ارایه کردند.  اما، پس از جدایی قفقاز از ایران براثر شکست ایران در جنگ های طولانی با روسیه تزاری و انعقاد معاهدات ننگین گلستان و ترکمانچای، اقوام ساکن در این منطقه روزهای دشوار خود را آغاز کردند و با آنکه سالیان طولانی خلق و خوی ایرانی خود را حفظ کردند و به دور از اختلاف و درگیری همزیستی خود را ادامه دادند، نهایتا سیاست های روسیه تزاری و عثمانی و رقابت های این دو امپراطوری و نیز برخی  طرح های موذیانه  انگلیسی  در قفقاز و در شرایطی که حضور سیاسی ایران از منطقه حذف شده بود، مسلمانان آذری و ارامنه را به جان هم انداخت و فجایع درگیری های سال 1905 و 1906 روی داد که  در شرایط کنونی هم از ریشه های تاریخی مهم ترین بحران قومی – سرزمینی در قفقاز یعنی بحران قراباغ محسوب می شود و زخم هایی که آن درگیری ها ایجاد کردند، صعب العلاج به نظر می رسند. 

بعدها در دوره ای که روسیه تزاری فروپاشید و دوره کوتاه فترتی که ایجاد شد و مسلمانان آذری و ارامنه مسیحی و گرجی ها ، حکومت های مجزای خود را در قفقاز ایجاد کردند نیز در سال 1918 میان آذری ها و ارامنه درگیری هایی روی داد که در این درگیری ها نیز ترکیه عثمانی نقش مهمی داشت و البته باز هم نمی توان عقده های قومی و تفاوت های مذهبی عامل اصلی این درگیری ها نبود. با شکل گیری امپراطوری کمونیستی بجای امپراطوری تزاری، این بار اقوام و خلق ها در درون این امپراطوری بطور ظاهری رام و تسلیم و مطیع شدند. اما، سیاست های خاص و تناقض آلود نظام کمونیستی شوروی در خصوص اقوام، موجب  ریشه دوانیدن تضادهای قومی در عین به اصطلاح وحدت انترناسیونالیستی شد. شوروی برای هریک از اقوام و ساکنان جمهوری ها و مناطق تحت تسلط خود هویت هایی تعریف کرد که مملو از جعل و تحریف و اغراق و نمادسازی و افزوده شدن عناصر دروغین به عناصر اصلی هویتی اقوام و خلق ها بود.

در قفقاز یکی از جمهوری هایی که براساس هویت قومی شکل داده شد، جمهوری آذربایجان بود که برغم اینکه عنصر قالب در شکل داده شدن به این جمهوری، هویت «آذربایجانی» بود، اما در واقع این جمهوری، حوزه جغرافیایی بود که دارای کثرت قومی بود و نظام شوروی در رفتاری تناقض آلود، از یک سو هویتی قومیتی تعریف کرده بود و از سوی دیگر، کثرت قومی در این جمهوری را نادیده گرفته بود. نظام شوروی برغم اینکه مدعی اهمیت دادن به هویت اقوام و خلق ها بود، جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی را که از اقوام آذری، تالش، ارمنی ، لزگی، آوار ، کرد و سایر اقوامی که البته کوچک تر بودند، تشکیل داد و در عین حال، مطامع سیاسی شوروی بخصوص در حوزه سیاست خارجی و در ارتباط با ایران موجب شد که مسکو قوم آذری را قوم برتر در جمهوری آذربایجان قرار دهد و بر سایر اقوام حاکم سازد، بدون اینکه حقوق و تعریف هویتی درستی از آذری ها و سایر اقوام ارایه دهد یا اینکه اجازه دهد هریک از این اقوام، هویت تاریخی خود را همانگونه که بود حفظ کنند.

در واقع، واهمه اصلی شوروی، زنده ماندن عنصر وحدت بخش در هویت این اقوام یعنی ایرانیت بود که شوروی برای از میان برداشتن آن به حیله های گوناگونی متوسل می شد.  از این رو، برغم تلاش های تصنعی نظام شوروی برای ایجاد برادری سوسیالیستی میان آذری ها و ارامنه ساکن در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی و سروده شده ترانه هایی نظیر «برادر شده اند آذربایجان و هایستان»، نظام کمونیستی الحادی رقابت ها و کینه های نهفته میان دو قومیت ایجاد کرد که تداوم دائمی رقابت های جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر قراباغ کوهستانی از نمودهای این سیاست قومی شوروی بود که وضعیت حقوقی قراباغ را نیز همانند استخوان در گلو، در چارچوب جمهوری آذربایجان حفظ کرد و بخاطر حاکمیت خوف و واهمه کمونیستی ، این استخوان در گلو تا پایان عمر این نظام تحمل شد.

ولی این بار نیز به محض آغاز فروپاشی شوروی، همانند سال های پایانی عمر امپراطوری روسیه تزاری که درگیری ها میان ارامنه و آذری ها شروع شد، باز هم درگیری های قومی – سرزمینی میان دو طرف شروع شد که نتایج خونباری داشت و بحران قراباغ را شکل داد که پس از بحران های فلسطین و کشمیر از پیچیده ترین و لاینحل ترین بحران ها در جهان اسلام است و چشم انداز روشنی برای حل آن وجود ندارد.

جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی شووری و استقلال این جمهوری، با مشکلات قومی دیگری نیز روبرو شد که این ها نیز ناشی از تاثیرات ترکیه و پان ترکیسم در جمهوری آذربایجان بود. تحت حاکمیتی که پس از استقلال در جمهوری آذربایجان با به قدرت رسیدن ابوالفضل ائلچی بیگ، تابلودار پان ترکیسم در جمهوری آذربایجان، به روی کار آمد، سیاست های افراطی ترک گرایانه در پیش گرفته شد که حالت بسیار افراطی و زمخت و زننده از هویت سازی «آذربایجان گرایی» دوران شوروی بود. سیاست های ائلچی بیگ در واقع نمود آشکار سیاست ها و افکاری بود که از زمان استالین برای تعریف هویت «آذربایجانی» جهت بکارگیری آن در  آذربایجان ایران ( که در دوره جنگ جهانی دوم به اشغال ارتش سرخ درآمده بود و پس از آن نیز عوامل شوروی به ریاست سیدجعفر پیشه وری علم حاکمیت در این مناطق ایران را بلند کرده بودند و قصد جداسازی آنجا از ایران را داشتند)، شکل داده شد و در دهه های 1960 و 1970 نیز این هویت در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی تحت حاکمیت حیدرعلی اف پرورانده شد و نهایتا با فروپاشی شوروی به ابوالفضل ائلچی بیگ به ارث رسید و ائلچی بیگ نیز که به شدت تحت تاثیر شعارها و افکار پان ترکیستی تزریق شده از ترکیه بود، همان تعالیم استالین و حیدرعلی اف را به صورتی خیلی افراطی و خصمانه علیه سایر اقوام درون جمهوری آذربایجان و نیز علیه ایران و به قول خودش علیه فارس ها، در دستور کار سیاسی خود قرار داد و به بروز اختلافات قومی دیگری در درون جمهوری آذربایجان  در کنار اختلاف و منازعه آذری – ارمنی ، دامن زد. زیرا، ائلچی بیگ شعار «ترک غیر از ترک، دوستی ندارد» سر داده بود و سایر اقوام ساکن در جمهوری آذربایجان نیز این سوال را مطرح می کردند که اگر آذری ها خود را ترک می دانند و غیر از ترک نیز برای خود دوستی قائل نیستند، در این صورت تکلیف سایر اقوام چه خواهد شد؟ از جمله واکنش ها به این وضعیت، حرکتی بود که  در مناطق تالش نشین جمهوری آذربایجان برای ایجاد جمهوری تالش – مغان به رهبری علی اکرام همت اف، شکل گرفت و در مناطق لزگی نشین و آوارنشین در شمال جمهوری آذربایجان نیز لزگی ها و آوارها خواستار ایجاد مناطق تحت حاکمیت خود شدند و حرکت سادوال نیز در این منطقه شکل گرفت.

برغم اینکه در سال های بعدی با بازگشت حیدرعلی اف به حاکمیت پس از دوره کوتاه حاکمیت ائلچی بیگ که در واقع نقش محلل را برای بازگشت علی اف به حاکمیت در باکو ایفاء می کرد، جنبش های قومی تالش ، لزگی و آوار سرکوب شدند، اما ریشه های فکری آنها باقی مانده است که در سال های اخیر با اهمیت یافتن پایگاه های خبری اینترنتی و شبکه های اجتماعی و موبایلی و بیان اینترنتی افکار و انتقال بخش مهمی از حیات فکری و سیاسی به فضای اینترنتی و خارج شدن این فضا از حالت مجازی و تبدیل شدنش به بخش مهمی از زندگی واقعی، جنبش های تالش و لزگی و آوار نیز مجددا در جمهوری آذربایجان و آرام آرام در حال سربرآوردن در فضای اینترنتی هستند که می توانند با حصول شرایطی در متن و بطن جامعه نیز نفوذ کنند. زیرا، دولت جمهوری آذربایجان همچنان سیاستی را که در دوره ائلچی بیگ و حیدرعلی اف به این واکنش های قومی دامن زد، یعنی سیاست قومیت پرستانه «آذربایجانگرایی» را دنبال می کند و با برگزاری گردهمایی های پرطمطراق و گران تحت عنوان «آذری های دنیا» و اعلام روزی تحت عنوان «روز همبستگی آذری های دینا» و انتشار کتب و ساخت فیلم های سینمایی و مستند و تلویزیونی در این خصوص، همچنان همان سیاست را ادامه می دهد و طبیعتا با این سیاست، بخش های مهمی از مردمان جمهوری آذربایجان را حذف شده تلقی می کند و این ها نیز به واکنش ها و نارضایتی های قومی منجر می شود که البته در خط دهی اصلی به این جریان قومیت پرستانه، صهیونیست ها نقش مهمی ایفاء می کنند و از ارتباطات خود با مقامات باکو  برای تقویت گفتمان «قومیت پرستانه» در منطقه  به شدت سوء استفاده می کنند.

تحت تاثیر جریان صهیونیسم و القائات محسوس و نامحسوس آن، افکار و عقاید و سیاست های قومیت پرستانه دولت جمهوری آذربایجان نقش مهمی در ایجاد بحران های قومی کنونی در این کشور و منطقه داشته اند و این افکار و عقاید همراه با تحریف های گسترده در مطالب تاریخی و فرهنگی و عمده کردن عنصر هویتی قومی جعلی برای آذری ها در سامانه فکری حاکم بر دولت جمهوری آذربایجان، همچنان اقوام غیرآذری را به هیچ می گیرد و به تفرقه و جدایی مصنوعی از سایر اقوام دامن می زند.  به عنوان مثال، مطالب کتب درسی که به دانش آموزان در جمهوری آذربایجان آموخته می شوند، اقوام غیرآذری این کشور را که در ترکیب جمعیتی این کشور ده میلیون نفری ، اقوامی مهم و بزرگ محسوب می شوند، تقریبا به هیچ گرفته می شوند. این وضعیت را حتی می توان در اعلام آمار جمعیتی از طرف کمیته دولتی آمار جمهوری آذربایجان نیز مشاهده کرد. مثلا با آنکه اظهر من الشمس است که قومیت تالش در جمهوری آذربایجان، دومین قوم در این کشور است، در آماری که کمیته دولتی آمار از جمعیت اقوام موجود در شرایط کنونی این کشور منتشر می کند، قومیت تالش به عنوان یک قوم بسیار کوچک معرفی می شود. برای درک ماهیت این مساله خوب است به آماری که هم اکنون در پایگاه اینترنتی رسمی کمیته دولتی آمار جمهوری آذربایجان وجود دارد نگاهی بیاندازیم.  کمیته دولتی آمار جمهوری آذربایجان، ترکیب قومی جمعیت این کشور را  به ترتیب زیر اعلام کرده است:

 

 

 

البته، در عمل و در روندهای جاری سیاسی در جمهوری آذربایجان، یهودیان به عنوان دومین قوم مهم در این کشور در نظر گرفته می شوند و تاکیدی که مقامات دولتی از رییس جمهوری گرفته تا مقامات پایین دولتی بر حضور و اهمیت یهودیان در جمهوری آذربایجان می کنند و نقش و جایگاهی که برای یهودیان قائل شده اند، نشان می دهد که امروزه حاکمیت جمهوری آذربایجان سعی دارد این کشور را به عنوان کشوری آذری – یهودی بشناساند. رصد تمامی تدابیر و برنامه های درنظر گرفته شده برای برگزاری «سال چندفرهنگ گرایی» در جمهوری آذربایجان در سال 2016 نیز نشان دهنده این سیاست است. به نظر می رسد که تبعات این برنامه در سال های آتی خود را نشان خواهد داد و تبعات وخیم تر و ناپسندتری از سیاست افراطی «آذربایجان گرایی» ائلچی بیگ و حیدرعلی اف و سیاست «انترناسیونالیسم اقوام و خلق های شوروی» را به بار خواهد آورد که بر اثر سیاست «چندفرهنگ گرایی» یا «مولتی کالچرالیسم» در جمهوری آذربایجان حاصل خواهد شد.

حاکمیت جمهوری آذربایجان از زور نظامی و ساختارهای قدرت و سازمان های امنیتی و بخصوص «قشون داخلی » وزارت کشور برای سرکوب و منکوب کردن هرگونه فکر و هویت مغایر با سیاست حاکم استفاده می کند و این نیز بجای حل ریشه ای مسایل، صرفا موجب مسکوت ماندن یا سرپوش گذاشته شدن بر آن ها می شود و عقده های فروخته را بر روی هم انباشته می کند و چه بسا اگر شرایطی نظیر اواخر عمر امپراطوری روسیه تزاری یا نظام کمونیستی که حاکمیت مرکزی و توانایی برخورد نظامی اش تضعیف شد و درگیری های خونین قومی را به دنبال داشت، یک بار دیگر در جمهوری آذربایجان ایجاد شود، معلوم نیست که این بار چه درگیری های وحشتناکی روی دهد.

متاسفانه بازیگران خارجی در هدایت و مدیریت بحران های قومی در جمهوری آذربایجان نقش بسیار مهمی دارند. در مورد بحران قراباغ که به عنوان مهمترین و آشکارترین مناقشه قومی در جمهوری آذربایجان ، نقش ارمنستان به عنوان یک طرف این مناقشه، نقش روسیه و آمریکا و کشورهای اروپایی بخصوص فرانسه و انگلیس و آلمان و نقش ترکیه در تداوم و تشدید خصومت میان آذری ها و ارامنه کاملا مشهود است و نیازی به شرح و بسط چندانی ندارد. در این میان، افزایش روزافزون نقشی که رژیم صهیونیستی در این بحران دارد، بسیار جالب توجه و قابل تامل است. رژیم صهیونیستی در سال های اخیر تحت پوشش همکاری های نظامی و امنیتی و فرهنگی با دولت جمهوری آذربایجان ، تلاش بسیار جدی و پیگیری را در تعمیق و پیچیده تر کردن بحران قراباغ بکار بسته است و در مدت کوتاهی در دوره ریاست جمهوری الهام علی اف، توانسته است به عنوان بزرگترین شریک نظامی جمهوری آذربایجان پس از روسیه تبدیل شود و در درگیری که در اوایل ماه آوریل 2016 میان نیروهای جمهوری آذربایجان و ارمنستان در حاشیه قراباغ، کاربرد تسلیحات فروخته شده از طرف رژیم صهیونیستی به جمهوری آذربایجان نقش مهمی داشت و اکنون به نظر می رسد که اگر در گذشته تفاهم و توافق میان روسیه و آمریکا و ترکیه و فرانسه برای حل مناقشه قراباغ ضروری بود، اکنون رژیم صهیونیستی به عنوان عامل یا بهتر بگویم مانعی بسیار مهم در مقابل این مساله است. علاوه بر این، رژیم صهیونیستی و بطور کل جریان صهیونیسم و سازمان های یهودی – صهیونیست نظیر مرکز یهودی سیمون ویزنتال آمریکا و «سازمان طرح های بین المللی برای جامعه» رژیم صهیونیستی  با ارتباطاتی که با ارکان مختلف دولت جمهوری آذربایجان از اداره مشاور اقوام و ادیان ریاست جمهوری به ریاست کمال عبدالله اف گرفته تا  «مرکز بین المللی چندفرهنگ گرایی باکو» و کمیته دولتی امور دیاسپورا  ، کمیته دولتی امور گروه های دینی و اداره مسلمانان قفقاز و سایر سازمان های غیررسمی نظیر «داک» ( گروهک به اصطلاح کنگره آذربایجانی های دنیا) دارند، در شکل دهی به سیاست فرهنگی و قومی جمهوری آذربایجان نقش بسیار مهمی ایفاء می کنند. جالب است که این سیاست در سال جاری، به عنوان «چندفرهنگ گرایی» معرفی می شود. اما، آنچه در اجرای این سیاست در جمهوری آذربایجان وجود ندارد، چندفرهنگ گرایی واقعی است که به اوج رسیدن  اقدامات دولت جمهوری آذربایجان برای جلوگیری از برگزاری مراسم عاشورای نارداران و لنکران، به عنوان مهمترین شهر تالش نشین جمهوری آذربایجان، نشانه بارز این وضعیت در سال جاری بوده است. این در شرایطی است که در همین سال، جشن ها و برنامه های گسترده ای برای یهودیان در جمهوری آذربایجان تدارک دیده و اجرا شده است و در چهارمین نشست از سری «گردهمایی سراسری آذری های دنیا» نیز که از قضاء در ماه ژوئن سال جاری در باکو برگزار شد، رییس جمهوری آذربایجان و سایر مقامات این کشور بر طبل «سیاست آذربایجانگرایی» کوبیدند و در همین گردهمایی سراسری ، نمایندگان گروه ها و سازمان های «آذربایجانی-یهودی» که از اسراییل به باکو آمده بودند و رهبران  سازمان های دیاسپورای آذربایجانی ساکن آمریکا و اروپا و روسیه حضوری چشمگیر داشتند و خط مشی سیاست قومی دولت جمهوری آذربایجان را برای پنج سال دیگر تعیین کردند. 

معلوم نیست که اگر شرایط خلأ مشابه شرایط خلأ اواخر عمر روسیه تزاری و نظام کمونیستی شوروی ایجاد شد و درگیری های قومی شدید را در جمهوری آذربایجان و قفقاز به دنبال داشت، یک بار دیگر در این جمهوری ایجاد شود، چه حوادث وحشتناک دیگری روی خواهد داد؟ زیرا، سیاست قومی غیرطبیعی و مبتنی بر تحریف و نادیده گرفتن ریشه های تاریخی و واقعیات موجود همچنان در این سرزمین پیگیری می شود و حتی با ورود جدی جریان خطرناک صهیونیسم به درون این سیاست، پیچیدگی و جنبه های غیرانسانی و شیطانی آن نیز مضاعف شده است.  هم اکنون این سیاست، عقده های فروخفته ای را در لایه های زیرین در جمهوری آذربایجان ایجاد می کند که معلوم نیست در شرایطی که زمینه برای بروز این عقده ها فراهم شود، اختلافات به چه شکل بروز خواهد کرد. بخصوص که حاکمیت جمهوری آذربایجان براثر غرور و نخوتی که بخاطر منکوب کردن هرگونه حرکت اعتراضی و هرگونه جنبش مردمی و اسلامی در سال های اخیر کسب کرده است، و با اتکاء به پیوندها و اتحادش با جریان صهیونیستی مسلط شده بر دنیا، راه هرگونه مصالحه با جریان های دیگر را بسته است و در این شرایط، هیچ گونه چاره اندیشی برای حل مسایل فروخفته اجتماعی در این کشور نمی شود و برعکس، آنچه در این کشور یکه تازی می کند، «سیاست آذربایجانگرایی» در اتحاد با صهیونیسم است که مخالفان و معترضان را سرکوب می کند. اما، طبیعی است که این سرکوب نیز همانند سرکوب کمونیستی، پایانی خواهد داشت و در برهه ای که ماشین سرکوب وابسته به صهیونیسم نیز همانند ماشین سرکوب کمونیستی ، زمین گیر شود و از حرکت بازماند، نوبت به ابراز وجود نیروهای منکوب شده ، خواهد رسید.