جابری‌انصاری: بازی پنهان روسیه و ترکیه در سوریه

۲ اردیبهشت, ۱۳۹۷
جابری‌انصاری: بازی پنهان روسیه و ترکیه در سوریه

شرق: زینب اسماعیلی: هنوز بیش از یک مقام دیپلماتیک تحلیلگری‌اش به چشم می‌آید؛ اگرچه حواس او کاملا به خطوط قرمز هست و یادش نمی‌رود روی میز مذاکره، مقابل نماینده همین کشورهایی می‌نشیند که من مدام در مصاحبه عملکردشان را نقد می‌کنم. هنوز اصلی‌ترین پرونده‌ای که در دست حسین جابری‌انصاری، دستیار وی‍ژه وزیر امورخارجه ایران در امور سیاسی قرار دارد، بحران سوریه است. او یک‌سال‌و‌نیم است که رئیس تیم مذاکره‌کننده ایران در مذاکرات آستانه است؛ مذاکراتی که نباید از نظر دور داشت از نقطه صفر آغاز شده و خیل 19 کشوری را که با وزرای خارجه‌شان مدعی مذاکره درباره سوریه بودند، جا گذاشته و به چارچوب‌هایی سیاسی برای حل نقطه بحران در سوریه رسیده است. اما روسیه، ایران و ترکیه هر کدام در سوریه دنبال آنچه هستند که می‌تواند در نگاه اول خلاف منافع دیگری باشد. در گفت‌وگویم با انصاری بر آنچه در عفرین گذشت، تأکید بیشتری کردم چون آنچه در این کانتون گذشت نشان می‌دهد آنکارا هنوز می‌تواند «بازی‌برهم‌زن» این صحنه باشد. همان‌طور‌که از رضایتش از عملکرد آمریکا در بمباران سوریه دیدیم…

‌ تأثیر موشک‌باران آمریکا و متحدان اروپایی‌اش بر معادله سوریه چیست؟ و چقدر توانسته این معادله را تغییر دهد؟

تهاجم موشکی آمریکا، انگلیس و فرانسه به سوریه تأثیرگذاری آنی بر معادله سوریه و توازن قوای شکل‌گرفته در این کشور را ندارد، اما توجه به اهداف واقعی این عملیات می‌تواند به شناخت سیاست و اولویت‌های سوری سه کشور مهاجم و همچنین روندهای آتی محتمل کمک کند.
هدف ظاهری اعلام‌شده تنبیه دولت سوریه به‌دلیل استفاده از سلاح‌های شیمیایی در نبردهای اخیر غوطه شرقی دمشق بوده، اما مشخص است که اهداف دیگری در پس این تهاجم قرار دارد؛ چون اگر آن‌گونه که ادعا می‌کنند هدف برخورد با به‌کارگیری سلاح شیمیایی بود، باید تا اعزام هیئت سازمان منع سلاح‌های شیمیایی و اعلام نتایج تحقیقات این سازمان صبر می‌کردند. در شرایطی که اصل وقوع بمباران شیمیایی از سوی روسیه و دولت سوریه و ناظران بی‌طرف نفی شده است، سرعت در انجام تهاجم موشکی به سوریه به‌صورت خودسرانه از سوی چند کشور در تناقض آشکار با قوانین بین‌المللی و ضوابط حقوق بین‌الملل بوده و نشان می‌دهد که این سه کشور اهداف و دغدغه‌های دیگری جز برخورد با به‌کارگیری سلاح‌های شیمیایی داشته‌اند.
اگر به اظهارات مقامات سه کشور پس از تهاجم موشکی مبنی بر ضرورت حل مسئله سوریه در چارچوب روند ژنو (طبعا با تفسیر موردنظر آنان از این روند) توجه شود، برخی اهداف آنها از این عملیات مشخص می‌شود. واقعیت این است که روند تحولات میدانی و سیاسی سوریه در یک‌سال‌و‌نیم اخیر در مسیری حرکت کرده که این سه بازیگر بین‌المللی بحران سوریه را در حاشیه قرار داده است. در سطح میدانی، اعاده سیطره دولت سوریه بر حدود ۷۰ درصد سرزمین این کشور که آخرین نمود آن در پیروزی دولت در منطقه غوطه دمشق بروز یافت، برای این سه کشور مطلوب نیست چون به تقویت و تثبیت دولت سوریه منجر شده که در طراحی‌های استراتژیک سه قدرت غربی باید حذف یا حداقل به‌شدت تضعیف می‌شد؛ ضمن اینکه این موفقیت‌ها با همراهی و حمایت آشکار ایران و روسیه محقق شده و عملا منجر به تثبیت و تعمیق تأثیرگذاری این دو کشور شده است که این نیز از سوی سه قدرت غربی مهاجم به سوریه پذیرفتنی نیست.
در سطح سیاسی نیز شکل‌گیری روند «آستانه» و دستاوردهای آن در زمینه ایجاد مناطق کاهش تنش و برگزاری کنگره گفت‌وگوی ملی سوریه در سوچی، عملا نقش‌آفرینی سیاسی سه کشور غربی در تعیین سمت‌و‌سوی آینده سوریه را به حداقل رسانده است. از این منظر، یکی از اهداف سرعت در انجام تهاجم موشکی به سوریه پیش از قطعی و روشن‌شدن اصل وقوع بمباران شیمیایی و عاملان احتمالی آن، تلاش برای اعلام حضور این سه کشور در صحنه و تحمیل این حضور بر بازیگران دیگر، به‌ویژه دولت سوریه، روسیه و ایران است؛ به عبارتی سه کشور با این عملیات می‌خواهند ثابت کنند که علی‌رغم تحولات عمیق یک‌سال‌و‌نیم اخیر، هنوز نقش‌آفرینی و ابتکار عمل برای تأثیرگذاری بر صحنه سیاسی و میدانی سوریه را دارند. میزان تحقق این هدف به عوامل متعددی از جمله سمت‌و‌سوی تحولات آینده و ابتکار عمل بازیگران مقابل این سه کشور در صحنه سوریه بستگی خواهد داشت.

‌چند ماه گذشته کانتون عفرین صحنه نزاع و درگیری بود. ترکیه در عفرین دنبال چه چیزی بود؟

بحث عفرین در واقع نمادی از پیچیدگی‌ها و درهم‌تنیدگی‌های صحنه سیاست و جامعه و همه ابعاد بحران سوریه و منطقه است. در عفرین یک بازیگر عمده کردی داریم. در تحولات حدود یک دهه اخیر -کمی بیشتر یا کمتر- برخی سیاست‌مداران کُرد فکر کردند که این یک لحظه طلایی و نقطه‌عطفی است که قابلیت بهره‌برداری حداکثری دارد. این اتفاق به‌طور مشخص در سوریه و عراق رخ داد. ترکیه در طراحی استراتژیک‌ خود فکر می‌کند از این مسئله بیشترین صدمه را خواهد دید -به لحاظ راهبردی و ژئوپلیتیک و ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی- به‌دلیل اینکه مسئله کردی یک مسئله مهم در ترکیه است و دهه‌هاست جنگ و درگیری بین برخی نیروهای کردی ترکیه با دولت مرکزی در جریان بوده و حزب حاکم فعلی (از سال 2002 تاکنون) هم این وضعیت را از قبل به ارث برده است و امر جدید و مختص به این دولت نیست، ولی در‌حال‌حاضر مسئله کردی، مسئله درجه نخست برای امنیت ملی ترکیه است؛ هم در ابعاد درون ترکی و هم در ابعاد برون ترکی و منطقه‌ای. چون در حدود یک دهه اخیر تحولاتی در مناطق کردنشین سوریه و عراق رخ داده و این بستر را فراهم کرده که برخی نیروهای کردی فکر کنند می‌توانند از آن برای تشکیل یک هویت مستقل کردی و موجودیت سیاسی به‌هم‌پیوسته در این منطقه استفاده کنند، امری که از دید ترکیه تهدید درجه یک امنیت ملی است. بُعد دیگر موضوع از دید ترکیه این است که اگر این هویت کردی در سوریه و عراق به‌عنوان یک موجودیت سیاسی شکل بگیرد، عملا ترکیه را از منطقه عربی جدا می‌کند؛ یعنی ترک‌ها برای ارتباط با منطقه عربی باید از مانع منطقه کردی رد شوند که روابط ساکنانش با دولت مرکزی ترکیه چند دهه است در شرایط جنگ و نبرد تعریف شده است، بنابراین این مسئله هم به دلایل داخلی و هم خارجی مسئله درجه اول امنیت ملی ترکیه محسوب می‌شود. این نوع نگاه ترکیه به مسئله کردی و روندهای جاری آن است؛ اما از دید ناظر بیرونی در تحولات هفت‌ساله گذشته سوریه و بیش از یک دهه گذشته عراق و منطقه، خود ترکیه یکی از عوامل مؤثر در تضعیف دولت‌های مرکزی سوریه و عراق بود و زمانی که دولت مرکزی این کشورها تضعیف شد، عملا میل به جدایی‌طلبی در سوریه و عراق افزایش پیدا کرد. ترکیه در گذشته فکر می‌کرد بازیگر بزرگی است و تصور می‌کرد با مجموعه ابزارهای بازی که در اختیار دارد، در نهایت این روندها در مسیری هدایت نخواهد شد که برایش تهدیدی بزرگ باشد، اما عملا ترکیه در یکی، دو سال گذشته، در فصل درو و برداشت مشاهده کرد اتفاقات به سمت‌و‌سویی می‌رود که آنکارا نه فقط برنده تحولات نیست، بلکه تحولات واقعی از این استعداد برخوردار است که ترکیه را به بازنده بزرگ تبدیل کند؛ یعنی ترکیه می‌خواست در سوریه تغییر اعمال کند و دولت این کشور سرنگون شود، اما نه‌تنها دولت سرنگون نشد، بلکه در واقع دولتی تثبیت شد که به‌دلیل سیاست ضد‌سوری ترکیه در چند سال گذشته در‌حال‌حاضر ضدیتی ویژه نسبت به این کشور دارد و در مسیر موفقیت‌های متوالی سیاسی و نظامی قرار دارد. در عراق نیز مشابه همین وضعیت اتفاق افتاده است. در مجموع در مسئله کردی که به جنبه‌هایی از ابعاد آن اشاره کردم، گوی آتشینی در منطقه راه افتاده که به‌دلیل عوامل مختلف از جمله تضعیف دولت‌های مرکزی در بغداد و دمشق، به یک تهدید عمده امنیت ملی برای ترکیه تبدیل شده و مجموعه این شرایط در واقع سیاست‌مداران ترکیه را در برابر انتخاب‌های سخت قرار داده است، برای اینکه بتوانند با مجموعه اقدامات سیاسی و نظامی مانع تبدیل ترکیه به بازنده بزرگ هم در سطح منطقه‌ای و هم در سطح درونی شوند.

‌ این تحلیل ژئوپلیتیک آنچه بود که در عفرین گذشت. ایران و روسیه از همان ابتدا مخالف اقدام ترکیه در عفرین بودند. سخنگوی دستگاه دیپلماسی در کشور خواست هر‌چه سریع‌تر این عملیات متوقف شود؛ اما گویا این مخالفت خیلی ظاهری بود و ما نشانه‌ها و نمود دیگری از سوی ایران در مخالفت با عملیات عفرین ندیدیم. گویی ترکیه به همان دلایلی که شما در بالا برشمردید، محق شناخته شد هرگونه که می‌خواهد در عفرین عمل کند؟

واقعیت این است که ایران موضعش را در عالی‌ترین سطح، در اجلاس سران در آنکارا اعلام کرد. ما ضمن درک و فهم نگرانی‌های ترکیه از زاویه تهدیدهای امنیت ملی با نقض تمامیت ارضی و حاکمیت ملی سوریه مخالفیم و این را در عالی‌ترین سطوح سیاسی و دیپلماتیک، هم در مذاکرات و هم در صحنه علنی و موضع‌گیری‌ها اعلام کرده‌ایم. هرگونه عملیات در خاک سوریه و عراق بدون هماهنگی با دولت مرکزی قابل پذیرش نیست، هرچند مبتنی بر نیازهایی قابل فهم باشد. در عملیات عفرین حاکمیت ارضی سوریه نقض شده و ما مخالف این هستیم. موضع روسیه را هم باید جداگانه نگاه کرد. روس‌ها براساس مجموعه اهداف و نیازهایشان و مجموعه تعاملاتی که با بازیگران مختلف دارند، اولویت‌های خودشان را تعیین می‌کنند. درباره عفرین هم تا قبل از اظهارات اخیر آقای لاوروف درباره ضرورت تحویل عفرین به دولت سوریه، ترجیح دادند بیشتر نظاره‌گر باشند و موضع‌گیری فعالی نداشته باشند. ما با بازی برخی قدرت‌های بین‌المللی و عدم فهم برخی بازیگران محلی که در جهت تجزیه سوریه و عراق و کشورهای منطقه تلاش می‌کنند، مخالف هستیم و معتقدیم هرگونه بازی دارای نتایج تجزیه‌طلبانه نه فقط به تحقق منافع آن گروهی که دنبال‌کننده این مسئله است، منجر نخواهد شد، بلکه امنیت و موجودیت ملی و همزیستی طبیعی ملت‌های منطقه را با مشکل مواجه خواهد کرد. بیشتر بازیگران بیرونی با تحریک این نوع جدایی‌طلبی‌ها دنبال این هستند که بتوانند اهداف خودشان را در این آب گل‌آلود و در این شرایط و بستر درهم‌تنیده و دعوا و تناقض‌ها محقق کنند؛ بنابراین ما با هر اقدامی در جهت تجزیه کشورهای منطقه از جمله سوریه و عراق به شکل کاملا صریح و شفاف مخالفیم و مجموعه موضع‌گیری و عملکرد جمهوری اسلامی در تعارض با این اتفاق بوده است و از این نظر سیاست روشنی ر ا دنبال می‌کنیم؛ اما از یک زاویه دیگر کردها را یکی از اجزای تاریخی مردمان منطقه می‌دانیم و معتقدیم حقوق شهروندی کردها در تمامی ابعادش باید در کشورهای منطقه به رسمیت شناخته شود و دولت‌های مرکزی عراق و سوریه را برای اتخاذ سیاست‌هایی مبتنی بر به‌رسمیت‌شناختن حقوق کامل شهروندی کردها تشویق می‌کنیم.

‌ برمی‌گردم به سؤالی که درباره مخالفت ظاهری پرسیدم؛ یک‌سال‌و‌نیم است که در آستانه و سوچی سه کشور یعنی ایران، روسیه و ترکیه همراه نماینده دولت دمشق و معارضان در حال مذاکره هستند؛ اما یکی از شرکای مذاکره تصمیم می‌گیرد که در نقطه‌ای از کشور مورد مذاکره، عملیاتی انجام دهد یا به قول برخی تسویه‌حساب سیاسی کند، اما شما که دور میز مذاکره نشسته‌اید نمی‌توانید مانع او شوید. موضوع عفرین گذشت، اگر روسیه یا ترکیه تصمیم بگیرند در نقطه دیگری از سوریه عملیات جدیدی انجام دهند آیا در این مذاکرات قدرت بازدارندگی وجود دارد؟

مداخله ترکیه در صحنه بحران سوریه به هفت سال گذشته برمی‌گردد؛ نه به تاریخ مذاکرات آستانه. دولت ترکیه سیاستی مبتنی بر دخالت در سوریه برای سرنگونی دولت سوریه را در پیش گرفت. آستانه در واقع چارچوبی است برای پذیرش این نکته از سوی ترکیه که سرنگونی دولت سوریه پایان یافته است. ترکیه می‌پذیرد در قالبی در کنار دو بازیگر دیگر صحنه سوریه قرار بگیرد که هر دو از دولت مرکزی سوریه در بحران چندساله گذشته حمایت کردند و با مداخله کشورهای خارجی در سوریه و تضعیف دولت مرکزی و حمایت از گروه‌های تروریستی و مجموعه شرایطی که به بی‌ثباتی و ازهم‌پاشیدگی و بحران وسیع در سوریه منجر شد، مخالف بودند. وقتی ترکیه می‌پذیرد در کنار دو بازیگری که در نقطه مقابل او در صحنه سوریه نقش‌آفرینی کردند، قرار بگیرد؛ یعنی این ترکیه است که هدف‌گیری کلان استراتژیک خودش را در سوریه تغییر داده، نه روسیه و ایران. اما آیا معنایش این است که ترکیه همه اهداف خود را رها کرده و به بازیگری خنثی تبدیل شده؟ طبیعتا نه. ترکیه حالا که نتوانسته برنده صحنه سوریه باشد، می‌خواهد دست‌کم بازنده بزرگ صحنه سوریه هم نباشد و از پیروزی مطلق به شکست مطلق میل نکند. این کف خواسته ترکیه است؛ اما طبیعی است که به این کف هم راضی نیست. تلاش می‌کند تا جایی که می‌تواند، ابزارهای در اختیار خود را فعال و حداقلی از منافعش را تأمین کند. بازی‌های بین‌المللی این‌گونه است. شما وقتی وارد یک بازی چندضلعی می‌شوید، می‌پذیرید که طرف مقابل هم شریک شماست. یک دادوستد اتفاق می‌افتد. باید دید چه گرفته می‌شود و چه داده می‌شود. ترکیه به‌عنوان بازیگر درجه‌یک صحنه سوریه که دنبال سرنگونی دولت سوریه بوده، وقتی وارد معادله آستانه شده و در کنار ایران و روسیه قرار می‌گیرد، در عمل با استراتژی مبتنی بر سرنگونی اسد خداحافظی کرده و به سطوح پایین‌تری از این هدف گرایش پیدا کرده است.

‌ این بازیگری در نقطه عفرین یعنی عملیات نظامی ترکیه، در‌ صورتی‌ است که سه کشور پای میز مذاکره برای حل سیاسی مسئله نشسته‌اید.

نقش ترکیه در سوریه از ابتدای بحران، مبتنی بر سطوحی از مداخله نظامی بود. هیچ وقت کارکرد بنگاه خیریه یا شعارپراکنی نداشت. دولت ترکیه از ابتدای بحران سوریه مداخله گسترده در صحنه بحران و حمایت از گروه‌های مسلح معارض با سوریه را در دستور کار خودش داشته و این امر جدیدی نیست.

من می‌توانم از توضیحات شما این برداشت را داشته باشم که از دید ایران و روسیه روی میز مذاکره برای اینکه ترکیه احساس نکند در صحنه سوریه بازنده است، اگر در نقطه دیگری هم نیاز داشته باشد که تسویه‌حساب سیاسی کند یا عملیات نظامی انجام دهد، محق و مجاز است.

خیر، به‌هیچ‌وجه محق نیست. موضع ما در مخالفت با عملیات ترکیه در سوریه صریح و شفاف است؛ اما روش اعمال این مخالفت به یک شکل نیست و ما مقید به یک روش خاص در مخالفت نیستیم. نتیجه نهایی بازی مهم است و اینکه در نهایت این بازی به کدام سمت خواهد رفت. دنیای سیاست، دنیای واقعیت‌هاست، نه رؤیاها. بسیاری از مفروضاتی که در این سؤال‌ها خودنمایی می‌کند، به‌این‌دلیل مطرح می‌شود که از بیرون به مسئله نگاه می‌کند و مبتنی بر واقعیت‌ها نیست. واقعیت این است که سوریه با یک بحران عمیق مواجه است. چند سال است که دولت مرکزی تضعیف شده و بخش‌های مختلف کشور در اختیار گروه‌های مسلح متفاوت قرار گرفته. کشورهای مختلف منطقه و دنیا به دنبال سرنگونی دولت مرکزی بوده‌اند. سیاست مبتنی بر تجزیه از سوی برخی از بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی دنبال می‌شود. واقعیت این است که سوریه در چند سال گذشته عملا تکه‌تکه شده و در هر بخشی از آن یک عده مسلح با حمایت قدرت‌های بین‌المللی، از طریق پمپاژ گسترده پول، سلاح، حمایت مالی و سیاسی و نظامی، مسلط شده و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی و استقلال سوریه را تحت‌الشعاع خودشان قرار داده‌اند. با تحولات یک‌سال‌و‌نیم اخیر، این روند معکوس شده و امروز حدود 70 درصد از خاک کشور در اختیار دولت سوریه قرار گرفته است. البته هنوز هم بخشی از خاک کشور در اختیار دولت مرکزی نیست. منطقه کردی عفرین هم پیش از تهاجم ترکیه، در اختیار دولت سوریه نبود. یکی از بزرگ‌ترین خطاهای سیاست‌مداران کُرد این بود که قبل از آغاز عملیات ترکیه، با اینکه دولت به آنها پیشنهاد داد که کنترل این مناطق در اختیار ارتش سوریه قرار گیرد تا بهانه رفع تهدید امنیت ملی ترکیه برای توجیه عملیات پایان پیدا کند؛ اما آنها نپذیرفتند؛ چون ترک‌ها معتقد بودند و هستند که کمربندی در نوار جنوبی آنها با هویت کردی در حال شکل‌گیری است که امنیت ملی آنها را تهدید می‌کند. دولت سوریه با وجود صدماتی که در طول بحران سوریه از احزاب مسلط کردی دیده بود، به آنها پیشنهاد داد ارتش کشور آماده است وارد عفرین شود؛ منوط به اینکه اداره این منطقه به دولت مرکزی بازگردد.

‌ این لطفی از سوی دولت سوریه نبود؛ چون دمشق برای امنیت شهروندان کشورش این پیشنهاد را داده است.

بله؛ ولی کردهای سوریه در چند سال اخیر به سمت تجزیه رفتند، البته نه شهروندان‌شان؛ بلکه سیاست‌مدارانشان. سیاست‌مدارانی که کانتون عفرین را اداره می‌کردند، اسیر عارضه رؤیایی‌اندیشی خود باقی ماندند و اعلام کردند که ما می‌خواهیم با ترکیه بجنگیم و نیازی به ورود ارتش سوریه نداریم. از همان لحظه کاملا مشخص بود که نبرد بین دولت ترکیه و کردها بر‌اساس واقعیت‌های عینی موجود به چه نتیجه‌ای منجر خواهد شد و به همان نتیجه هم رسید.

‌ تجربه کردها در عفرین و تجربه شکست‌خورده استقلال اقلیم کردستان در عراق، تجربه‌هایی تاریخی است که کردها در حال پشت‌سرگذاشتن هستند.

بله، همین‌طور است. در نقاط عطف تاریخی، نتایج و تبعات تصمیمات سیاست‌مدارانی که در مصدر تصمیم‌گیری هستند، برای دهه‌های آینده باقی خواهد ماند. سیاست‌مداران کرد هم در عراق و هم در سوریه نشان دادند که به بازی پیچیده و چندلایه استراتژیک و الزامات آن توجه ندارند.
تنها لایه‌های بیرونی بازی را می‌بینند. یکی از شرط‌بندی‌های کردهایی که به سمت تجزیه رفتند، این بود که نیروی پشتیبان آنها یعنی ایالات متحده آمریکا پای آنها خواهد ایستاد و آنها به اتکای حمایت آمریکا می‌توانند به آنچه تاکنون نتوانسته‌اند دست یابند، دست پیدا کنند؛ در‌حالی‌که نه آمریکا پای آنها ایستاد، نه واقعیت‌های دیگر به کردها اجازه می‌داد که چنین امری اتفاق بیفتد. تنها امری که حاصل شد، این بود که سیاست‌مدارانی که با نگاه خرد به سمت این بازی کلان حرکت کردند، اول از همه خودشان صدمه دیدند -هم در عراق و هم در سوریه- و صدمات و لطماتی که کردها به‌عنوان بخش طبیعی و جدایی‌ناپذیر از منطقه ما بر اثر این انتخاب‌ها دیدند، اندازه‌گرفتنی نیست.

‌برگردیم به سؤال من. اینکه در زمینه مذاکرات آستانه چقدر می‌توانید بازدارنده رفتارهایی مثل حمله به عفرین شوید؟

نه ایران، نه روسیه، نه ترکیه در دنیای مثالی و ذهنی و خیالی نیستند؛ بلکه بر زمینه واقعیت‌ها اهداف‌شان را دنبال می‌کنند. در زمینه واقعیت، روند آستانه به‌ موازات تحولات میدانی به سمتی حرکت کرده که دولت مرکزی سوریه در حال قوت‌گیری و اعاده سیطره خود و ارتش سوریه بر بخش‌های عمده کشور است؛ اما این مسیر هنوز کامل نشده و از مسیر نظامی و سیاسی تکمیل خواهد شد؛ بسط سیطره دولت مرکزی بر تمامیت اراضی کشور بدون استثنا در هیچ نقطه‌ای از خاک کشور. این امر پله‌پله و گام‌به‌گام محقق می‌شود، مانند مسیری که تاکنون طی شده و پیچیده است. راه‌حل‌های تک‌گزینه‌ای و تک‌جوابی و ساده هم ندارد. دولت سوریه در دل بحران، ققنوس‌وار سر برآورده و توانسته خودش را حفظ کند، گستره تحت حاکمیت خود را گسترش دهد و ثبات و حاکمیت ملی خودش را اعاده کند؛ ولی این مسیر هنوز کامل نشده و ادامه دارد. اگر دولت ترکیه در سوریه، نگران مسئله امنیت ملی خودش است، یک مسئله است؛ اما اگر نگاهش به این سمت است که بخشی از سوریه را تحت سیطره خود داشته باشد، به‌زودی در روند واقعی تحولات با واقعیت‌ها مواجه خواهد شد. آنچه درباره کردها اتفاق افتاد، در رابطه با بقیه بازیگران هم می‌تواند اتفاق بیفتد. قاعده‌اش یکی است. اگر بازیگری حد و حدود بازی خودش را نشناسد و مجموعه واقعیت‌ها را مورد توجه قرار ندهد، بازیگر برنده نخواهد بود. این قاعده فقط بر کردها حاکم نیست؛ بلکه بر همه بازیگران درون‌سوری و برون‌سوری حاکم است. بازیگران باید همه واقعیت را مورد توجه قرار دهند و اگر فقط یک ضلع آن را مورد توجه قرار دهند، در نهایت بازی موفقی نخواهند داشت. ایران در مسئله حفظ حاکمیت سوریه موضع کاملا صریحی دارد. در همین اجلاس آنکارا با اصرار ایران و حمایت روسیه و پذیرش ترکیه در چند بند از بیانیه پایانی پذیرش حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه مورد تأکید قرار گرفت. در این بیانیه تأکید شد هیچ ترتیباتی در آستانه و در خارج آستانه نمی‌تواند به نقض این اصول پایه منجر شود. همه ترتیبات در درون و بیرون آستانه موقتی است و نمی‌تواند به نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه منجر شود. پذیرش این مسئله از سوی سه بازیگر یعنی تعهد سه بازیگر به این اصول. حتی اگر در نقطه‌ای این اصل از سوی ترکیه نقض شود؛ اما وقتی این قاعده را رسما می‌پذیرد، باید به نتایج این قاعده ملتزم باشد. در واقع اعلام می‌کند اگر اتفاقی افتاد، موقتی است که نمی‌تواند به نقض تمامیت ارضی سوریه منجر شود. آیا بازیگران به‌ویژه ترکیه به نتایج این التزام متعهد خواهند بود؟ تحولات آینده نشان می‌دهد؛ اما اگر متعهد نبودند، به همان نتایجی دچار خواهند شد که بازیگران دیگر مثل بازیگران کردی تجربه کردند. واقعیت این است که حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه باید محفوظ بماند و تجزیه و تغییر در مرزها به‌هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست و هرگونه اقدامی اتفاق می‌افتد، نباید نقض این قاعده کلی باشد و اگر نقض شود، تنها به صفت موقت به‌عنوان امر واقع تلقی می‌شود، نه امر قانونی. ایران و روسیه صراحتا اعلام کردند نقض حاکمیت ملی و تمامیت ارضی سوریه را نخواهند پذیرفت. هر اقدامی در مسیر برخورد با گروه‌های تروریستی و رفع تهدیدات تجزیه‌طلبانه و در مسیر اعاده ثبات و آرامش به سوریه باید معنی پیدا کند. هرجا در تعارض با اینها قرار گرفت، مسیر واقعی تحولات نظامی و سیاسی، کارکرد معکوس علیه آن بازیگر خواهد داشت و این از دید ما یک امر حتمی است.

‌ از‌آنجا‌که سؤالات من را ذهنی تلقی می‌کنید، سؤالم را به صورت واقعی می‌پرسم. توافق نانوشته‌ای بین ایران، روسیه و ترکیه انجام گرفته که حوزه نفوذ همدیگر را در سوریه به رسمیت بشناسند؟

وقتی بازیگرانی با هم در یک قالب قرار می‌گیرند، بدیهی و مفروض این است که همدیگر را به رسمیت شناخته‌اند؛ در غیر‌این‌صورت نمی‌توانستند با هم این قالب را شکل دهند. ما واقعیت‌های ژئوپلیتیک و سیاسی را نمی‌توانیم تغییر دهیم؛ نه ترکیه می‌تواند، نه ایران. یکی از دلایلی که بحران سوریه طولانی شد و مردم سوریه بیشترین ضرر را دیدند، این بود که سیاست‌مداران درون سوریه، گروه‌های مسلح و معارضه و سیاست‌مداران در کشورهای بیرون، این واقعیت‌ها را کمتر مورد توجه قرار دادند. فکر کردند می‌توانند واقعیت‌ها را تغییر دهند. هزینه این بازی و آزمایش سیاست‌های غیرمبتنی بر واقعیت را مردم عادی جامعه پرداخت کردند. همان‌گونه که در عفرین مردم عادی پرداخت کردند، با صدمه‌دیدن و کشته‌شدن یا با آواره‌شدن. ترکیه همسایه سوریه است و مرز طولانی با این کشور دارد. تا جنگ جهانی اول به مدت طولانی سوریه و منطقه عربی، ایالت‌های امپراتوری عثمانی بودند. واقعیت‌های تاریخی انکار‌ناپذیر است. ترکیه در سوریه و منطقه منافع دارد و درباره منطقه نگاه تاریخی دارد؛ اما همین بازیگر ترک، اگر فکر کند که در زمینه واقعیت‌های همسایگی و نفوذ تاریخی می‌تواند به سمتی برود که سوریه یا عراق را از آنِ خودش کند و بخواهد واقعیت‌های سوریه را نقض کند، نتیجه همین می‌شود که ترکیه در چند سال گذشته با آن مواجه شد. ترک‌ها در ابتدای بحران سوریه زمان‌بندی تعیین می‌کردند، برای اینکه در مسجد اموی [دمشق]نماز بخوانند؛ اما چون واقعیت‌ها را در نظر نگرفتند، این اتفاق نیفتاد. منطق «آستانه» مبتنی بر توافق و تعامل و پذیرش منافع طبیعی کشورها و بازیگران است. اگر این منافع به‌ صورت غیر‌واقعی به سمت منافع حداکثری میل کند و حد و حدود خودش را نشناسد، به دیوار آهنین واقعیت خواهد خورد.

‌ حوزه نفوذ ایران و روسیه در سوریه کجاست؟ وقتی داریم بر یک مبنایی مذاکره می‌کنیم یعنی این اصل مفروض را پذیرفته‌ایم. این‌طور نیست؟

من از حوزه نفوذ حرف نزدم، عرض کردم منافع طبیعی و تاریخ و واقعیت‌های تعاملات مردمان و کشورهای منطقه باید در نظر گرفته شود. دولت ایران و سوریه به‌دنبال حذف ترکیه نیستند. دولت سوریه بهترین روابط را قبل از بحران با ترکیه داشت و آقای اردوغان و آقای اسد با هم روابط خانوادگی داشتند. تعاملات گسترده اقتصادی و تجاری و سیاسی بین دو دولت برقرار بود. همسایگی و تاریخ را نمی‌توان عوض کرد. منافع طبیعی کشورهای منطقه در تعامل با یکدیگر را نمی‌توانید عوض کنید. من از این صحبت می‌کنم نه حوزه نفوذ. بنا نیست کشورها حوزه نفوذ یکدیگر باشند.

‌ منافع طبیعی ما در سوریه کجاست؟

منافع طبیعی کشورهای منطقه در تعامل با یکدیگر محقق می‌شود. این قاعده‌مندی بین ایران و سوریه و سوریه و ترکیه برقرار است. اگر بازیگری حد‌وحدود خود را نشناخت و پا را از گلیم خودش درازتر کرد، نتایجش را خواهد دید. همان‌طور که ترکیه نتایجش را در بحران اخیر دید. ورود ترکیه به پروسه آستانه پذیرش شکست سیاست قبلی است. لازم نیست جار زده شود. هیچ بازیگر سیاسی شکست خودش را جار نمی‌زند، بلکه عملا سیاست‌هایش را تغییر می‌دهد.

‌نمی‌خواهیم در این گفت‌وگو از بازیگر دیگر مهم این ماجرا، یعنی روسیه غافل شویم. قبلا شما از اختلافات بین ایران و روسیه و البته وجود برخی اهداف مشترک از جمله تأکید بر حاکمیت ملی سوریه و تجزیه‌نشدن این کشور صحبت کردید. روسیه در سوریه دنبال چیست؟ یک نگاه تاریخی به ما می‌گوید که روسیه به‌دنبال تکرار‌نشدن حادثه لیبی و پیشگیری از حذف حوزه نفوذش در منطقه مدیترانه است. استراتژی روسیه در سوریه چیست؟

استراتژی روس‌ها را که باید از خود آنها پرسید، اما درباره قرائت ما از استراتژی آنها می‌شود صحبت کرد. روسیه امروزی میراث‌بر امپراتوری روسیه در معنای تاریخی است و در معنای معاصر اتحاد جماهیر شوروی. در دوره فروپاشی اتحاد شوروی و شکل‌گیری روسیه جدید که از آقای گورباچف شروع شد و به آقای یلتسین منتهی شد، روسیه در وضعیت خاصی قرار گرفت و بسیاری از حوزه‌های تأثیرگذاری منطقه‌ای و بین‌المللی خود را از دست داد و میل به مرکز پیدا کرد تا بتواند خود را حفظ کند. هم‌زمان با آمریکا تجربه‌ای را طی کرد که مبتنی بر نوعی تعامل مثبت و هم‌افزایی با غرب و آمریکا بود؛ اما در عمل روسیه به‌عنوان میراث‌بر شوروی سابق بخش‌های عمده‌ای از حوزه تأثیرگذاری خودش را از دست داد و حتی این خطر حلقه‌ به‌ حلقه به خود این هویت مرکزی هم نزدیک‌تر شد. حتی به مرور زمان حلقه اولیه کشورهای پیرامونی روسیه هم مسکو را در برابر چالش‌های جدیدی قرار داد. در این مسیر در منطقه اتفاق لیبی رخ داد. لیبی در دوران رهبری چهاردهه‌ای آقای قذافی، کشور عربی نزدیک به بلوک شرق و مسکو محسوب می‌شد. در تعامل با اتفاقاتی که در لیبی رخ داد، روس‌ها در شورای امنیت تماشاگر بودند و بعد دیدند که لیبی در واقع به سمت چه نقطه‌ای حرکت کرد؛ اما به مرور زمان در قالب پدیده‌ای که آقای پوتین نماد آن است، شاهد یک سیاست جدید در کرملین و مسکو هستیم که متفاوت با دوران یلتسین است. در این چارچوب روسیه به مرور تلاش کرد روی پای خود بایستد و دوباره بخش‌هایی از حوزه‌های تأثیرگذاری خود را احیا کند، تا بتواند عده و عده‌ای فراهم بکند برای منازعه‌ای که با قدرت‌های جهانی و به‌طور مشخص با آمریکا دارد. این البته به معنای احیای مناسبات و معادلات جنگ سرد و دوران وجود اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق نیست. چنین تصویری از سیاست‌های جدید روسیه واقعی نیست، اما قطعا مناسبات قدرت و رویکردها در دوره‌ای که نمادش آقای پوتین است، با آنچه در دوران گورباچف تا یلتسین در مسکو مشاهده می‌شد، متفاوت است. یعنی بازگشت به شرایط اتحاد شوروی نیست چون واقعیت‌ها، آن شرایط را اقتضا نمی‌کند، اما ادامه دوران آقای گورباچف و یلتسین هم نیست، یک وضعیت جدید است. حالت سومی در طول بیش از یک دهه گذشته در روسیه در حال شکل‌گیری است که یکی از نمودهای آن را در سوریه مشاهده می‌کنیم. سیاست روسیه در سوریه یکی از نمودهایی است که نشان می‌دهد رویکردهای دیگری در دوران آقای پوتین در حال تثبیت است. سوریه هم در طول چند دهه گذشته در منازعات بین‌المللی متمایل به بلوک شرق و مسکو بوده است، در دوران آقای حافظ اسد و حتی بعد از او. موقعیت ژئوپلیتیک سوریه، در شرق مدیترانه و پایگاه‌های تاریخی نظامی روس‌ها در بنادر این کشور بوده است. از طرف دیگر ورود مشکلات به حلقه بلافصل و کشورهای پیرامونی روسیه و تشدید بحران‌ها در آنجا و فشار یکپارچه‌ای که غرب علیه روسیه اعمال ‌کرد، اهمیت سوریه را برای روسیه بیشتر کرده است. ضمن اینکه سوریه دریچه‌ای است برای احیای قدرت روسیه و بازیگری روسیه در کل منطقه عربی یا منطقه‌ای که خاورمیانه نامیده می‌شود، یعنی غرب آسیا و شمال آفریقا؛ بنابراین هم از زاویه تاریخی، هم از زاویه ژئوپلیتیک و پایگاه‌های نظامی روسیه و هم از زاویه اعاده و احیای تأثیرگذاری روسیه در کل منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و هم از زاویه مدیریت پرونده‌ها و مشکلات بلافصل حوزه امنیت ملی روسیه، مسئله سوریه مسئله مهم و حائز درجه اهمیت بالا برای روسیه پوتین تلقی می‌شود. روسیه به‌ویژه از مقطعی که در صحنه سوریه به‌طور مستقیم و نظامی وارد شد، سرمایه‌گذاری کرده و امروز به دنبال این است که ابربازیگر صحنه سوریه در حین بحران و فردای بحران باشد. این هدف‌گیری روسیه است و خیلی هم پنهان نیست، تقریبا مکشوف و روشن است. در دنیای واقعیت‌های سیاست، هیچ بازیگری نماینده بازیگر دیگر نیست. هر بازیگری باید خودش منافع خود را نمایندگی کند. این تنها هم‌پوشانی منافع بازیگران است که آنها را در کنار هم قرار می‌دهد.
یکی از تحولات سیاست بین‌المللی در مرحله فعلی این است که دوره هم‌پیمانی‌های ثابت سپری شده است. در دوران قبلی نظام بین‌الملل، دورانی که از بلوک شرق و غرب حرف زده می‌شد، ما با بلوک‌بندی‌ها و هم‌پیمانی‌های باثبات مواجه بودیم؛ یعنی برای دهه‌های متوالی کشورها هم‌پیمانی ثابت داشتند. امروز و در این مقطع نظام و سیاست بین‌الملل به نظر می‌رسد بیشتر هم‌پیمانی‌ها و همراهی‌ها، موقتی و موضعی است، نه هم‌پیمانی‌های همه‌جانبه و باثبات و طولانی‌مدت. سیاست بین‌المللی که ما در آن نفس می‌کشیم و تصمیم می‌گیریم و اقدام می‌کنیم، چنین ویژگی‌ای دارد، سوریه هم خارج از این قاعده‌مندی نیست. بین ایران و روسیه در زمینه تحولات سوریه، نوعی هم‌پوشانی نسبی منافع و اشتراک قابل‌توجه در تفسیر واقعیت‌ها ایجاد شده است ولی این الزاما به این معنا نیست که هم‌پیمانی باثبات و طولانی‌مدت به وجود آمده است. البته می‌توانیم به‌عنوان یک گزینه به آن سمت حرکت کنیم اما تا به امروز چنین امری محقق نشده است. بین ایران و روسیه در بخشی از اهداف و تفسیر وقایع و اقدامات هم‌پوشانی ایجاد شده است. حتی به درجات کمتر و کاملا متفاوتی در قالب فرمت آستانه ما پذیرفتیم که با ترکیه هم هم‌پوشانی داریم، ولی سطح و درجه‌بندی آن متفاوت است.

‌ پس میزان اختلاف ایران با روسیه، کمتر از اختلافش با ترکیه است؟

بله، در موضوع سوریه تفسیر ما از واقعیت با روسیه به نسبت ترکیه از ابتدای بحران نزدیک‌تر بوده است. نتیجه عملی هم این شد که ایران و روسیه به‌دنبال تثبیت دولت مرکزی بودند و ترک‌ها بالعکس به‌دنبال تضعیف دولت مرکزی حتی تا نقطه سرنگونی و تغییر کامل دولت بودند. در روند آستانه ما به‌شکل حداقلی کنار هم قرار گرفتیم به‌شکلی که ترکیه از سیاست سرنگونی و تغییر دولت عملا تغییر موضع داده و ایران و روسیه هم برای پایان‌دادن به این بحران، بازیگری و منافع طبیعی ترکیه را به‌رسمیت شناختند.

‌ به قول شما صحنه آنچه در سوریه می‌گذرد بحث جنگ است و مسائل نظامی. ولی در میز مذاکره چگونه این بخش را نمایندگی می‌کنید؟ مثلا خود شما چند ساعت قبل از مذاکره در جریان مسائل نظامی قرار می‌گیرید؟ راهبرد چطور تعیین می‌شود؟

اینها از هم جدا نیست…

‌ یعنی در مذاکره نماینده نظامی داریم؟

تیم‌های مذاکراتی ایران، روسیه و ترکیه در مذاکرات آستانه تیم‌های جامع فرانهادی بوده و فقط متعلق به یک نهاد نیستند. مسئولیت تیم مذاکره‌کننده در روسیه با نماینده ویژه آقای پوتین و در ایران و ترکیه با وزارت امور خارجه به عنوان مذاکره‌کنندگان ارشد است. اما اعضای تیم در هر سه کشور متنوع است و همه نهادهای مؤثر و مرتبط با موضوع در این تیم‌ها حضور دارند. تیم ما هم با همین قاعده‌مندی شکل گرفته است؛ یعنی از اولین دور آستانه ما تیم جامعی شکل دادیم و تا به امروز این ترکیب جامع وجود دارد.

همه نهادهای مؤثر و مرتبط با مسئله. نیازی به اسم‌بردن نیست و روشن است. ما پیوسته تحولات میدان را دنبال می‌کنیم. از آنجا که تحولات لحظه‌ای است بنابراین دائما در حال رصد صحنه هستیم. طبیعی است که قبل از هر دوره مذاکرات آستانه، بین نهادهای مرتبط هماهنگی صورت می‌گیرد و به‌ویژه در قالب دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی جلسات هماهنگی برگزار و آخرین وضعیت‌ها و مسائل و مشکلات مرور می‌شود و هماهنگی صورت می‌گیرد، این کار همیشگی ماست. در فاصله دوره‌های آستانه هم این جلسات وجود دارد و رصد تحولات نیز دقیقه‌ای و لحظه‌ای است.

نکته سوم اینکه در همه جای دنیا، در همه پدیده‌های مشابه بین سیاست و میدان ارتباط وسیع وجود دارد. اینها دو دنیای متفاوت از هم نیستند؛ ما در خلأ مذاکره نمی‌کنیم، بر بستر واقعیت‌ها مذاکره می‌کنیم. یک دادوستد دائمی و ارتباط وسیعی بین این دو محور وجود دارد. البته تجربه تاریخی نشان داده که در نهایت، جنگ، پرانتزی است که مجددا به سیاست منجر خواهد شد. ما در وزارت امور خارجه سعی کردیم دنبال این باشیم که این پرانتز هر چه زودتر بسته شود. یک روز ادامه بحران سوریه به نفع ما و سوری‌ها و کشورهای منطقه نیست. تنها برنده ادامه بحران و بازماندن این پرانتز، اسرائیلی‌ها هستند و برخی قدرت‌های بین‌المللی که برای مدیریت بهتر منافعشان ترجیح می‌دهند درگیری‌ها ادامه داشته باشد تا بتوانند منافع خود را محقق کنند. اما برای سوری‌ها و ملت‌های منطقه ادامه بحران تنها یعنی ادامه هزینه‌دادن، ادامه کشتار، ادامه خسارت و ادامه گرفتاری‌ها و بی‌ثباتی‌ها که به‌شکل دومینووار سرتاسر منطقه و جهان را تحت‌الشعاع خودش قرار داده است. بی‌ثباتی، بحران، تروریسم، تجزیه و نقض حاکمیت ملی و تبعات دیگری که به دنبال خود دارد. این یک اولویت اساسی برای ماست. در مذاکره به واقعیت‌های صحنه توجه داریم و مبتنی بر واقعیت‌ها امر سیاسی را دنبال می‌کنیم. به دنبال تثبیت واقعیت‌های میدانی در مذاکرات هستیم و معتقدیم نتایج میدان بدون یک بازی سیاسی خوب و چندلایه در نهایت ابتر باقی خواهد ماند؛ یعنی هزینه‌هایش باقی خواهد ماند اما دستاوردهایش تثبیت نخواهد شد. با چنین نگاه و رویکردی در تعامل نزدیک با نهادهای حاکمیتی مختلف، نهادهای مرتبط با میدان و سیاست و امنیت کار مذاکرات آستانه را دنبال می‌کنیم. امیدواریم این مذاکرات هرچه‌زودتر به نقطه خروج نهایی از این بحران منجر شود.

دورنمای بسته‌شدن این پرانتز در مذاکرات چه زمانی است؟

نمی‌شود زمان مشخصی تعیین کرد. بعضی از تحلیل‌گران و شاغلان در عرصه سیاسی خیلی بدبین هستند. اما من نگاهم مثبت است. نه نگاه مثبت رؤیایی بلکه مبتنی بر واقعیت‌ها. فکر می‌کنم بحران سوریه مقاطع اصلی خود را پشت سر گذاشته و در فراز آخر است. آخرین تلاش‌ها از سوی بازیگران برای شکل‌دادن به میدان در جریان است. هر بازیگری سعی می‌کند حداقل یا حداکثری از میدان را برای خودش تثبیت کند. به موازات آن تلاش گسترده‌ای در صحنه سیاسی در جریان است برای شکل‌دادن سیاسی به آینده پسابحران. آستانه محصول روندهای واقعی بود نه محصول رؤیاهای ذهنی سیاست‌مداران برخی از کشورها. روزی که آستانه آغاز شد، روزی بود که یک مرحله از بحران و یک‌سری از سیاست‌ها خاتمه پیدا کردند. شروع آستانه پذیرش این واقعیت بود که سرنگونی دولت در سوریه خاتمه پیدا کرده و محقق‌شدنی نیست، اما معنایش هم این نبود که فردا صبح کار تمام خواهد شد. معنایش از همان اول مشخص بود که هنوز یک بازی پیچیده در جریان است. هیچ بازیگری نمی‌خواهد بپذیرد بازنده شده و هیچ بازیگری نمی‌خواهد بپذیرد که منافعش محقق نمی‌شود. بازیگران دنبال این هستند که حداقل، کف منافعشان محفوظ بماند، ولو با کمترین ابزارهایی که در اختیار دارند. آستانه فرمتی است که در درونش منازعه هنوز ادامه دارد، اما منازعه قالب‌بندی‌شده و چارچوب پیداکرده در جریان است. هنوز بین سه ضلع کشاکش وجود دارد، اما ورود به این فرمت پذیرش محدودیت‌های بازی است. کنار هم قرارگرفتن به معنای پذیرش همدیگر و پذیرش نیاز به یکدیگر برای حل مسئله است. درصد این و حدومرزش را بازی واقعی میدان و سیاست تعیین می‌کند. ما با سه بازی مواجهیم؛ بازی روسیه و ایران و ترکیه. بنا نیست ترک‌ها بازی ایران و روسیه را بکنند یا ایران بازی روسیه و ترکیه یا روسیه بازی ایران و ترکیه را بکند. ما سه نوع منافع و سه تفسیر از واقعیت‌ها داریم، اما هر سه پذیرفتیم در حداقل‌هایی با هم اشتراک داریم. روی آن نقاط همپوشانی فرمت آستانه را تعریف کردیم. آیا درون این فرمت منازعه ادامه ندارد؟ چرا، در عالی‌ترین سطوح ادامه دارد، اما با قالب‌بندی‌هایی، منازعه کنترل‌شده درون این فرمت دارد اعمال می‌شود. منازعه هنوز باقی است، اما کنترل شده است. این خلاصه بازی در آستانه است. نتیجه نهایی چیست؟ نمی‌شود با جدول‌ضرب تعیین کرد. بستگی به عوامل متعدد دارد؛ از جمله واقعیت‌های میدان و واقعیت‌های سیاسی، نوع بازیگری بازیگران، میزان پذیرش واقعیت‌ها از سوی آنها، میزان تعامل با اجزای دیگر واقعیت و بازیگران دیگر. مجموعه‌ای از شرایط مختلف نهایت بازی و درصد برد و باخت و موفقیت یا عدم موفقیت را تعیین می‌کنند. البته در این بین امر غیرقابل‌تغییر این است که وقتی سه کشور در کنار هم قرار گرفتند این منطق را پذیرفتند که هیچ‌یک بازنده محض نباشند. پذیرفتند که شراکت کنند و حداقل منافع همدیگر را به رسمیت بشناسند. طبیعی است که هر سه بازیگر تلاش می‌کنند حداکثر منافع برای خودشان باشد، نه برای دو بازیگر دیگر. پاسخ برخی سؤال‌های قبلی شما هم این است که نوع بازی ایران و روسیه و ترکیه نمی‌تواند بازی‌ای باشد که نتیجه‌اش نفی وجود طرف مقابل یا عدم پذیرش مطلق منافع و اولویت‌های او باشد. ولو اقدام طرف مقابل شما مطلوب نباشد و با بازی‌های چندلایه و پیچیده‌تری سعی کنید اقدام او را محدود کنید.