مفهومی به نام «ایران»/ اشکان زارع

۲۴ تیر, ۱۳۹۷
مفهومی به نام «ایران»/ اشکان زارع

«ایران» مفهومی است که با توجه به اصول برخاسته از آن می ­بایست در چارچوب فرهنگی، نه نژادی و پدید آمده از سوی غلبۀ یک گروه بر دیگران، فهمیده شود. «ایران­زمین» والد مفاهیم مختلفی در پیرامون خود گشت؛ یکی از آن­ها را می­توان در چارچوب معنای «ایرانیان» به معنی مردمانی که در طول تاریخ این مِلک، مُلک و حکومت و دولت ساخته­اند، و مستوجب رخ دادن رویدادهای تاریخی شدند، فهم کرد.

گفته شد که ایران به معنای مفهومی فرهنگی است، تا سیاسی و نژادی، از همین روی مادامی که در عرصۀ علوم انسانی و اندیشه سخن رانده می­شود، بایست به این موضوع توجه داشت که مراد از «ایران» این ایران محصور در مرزهای سیاسی فعلی و قطعه قطعه شده نیست. قدرت فرهنگی ایران که ریشه در اساطیر دارد و سپس در متونی چون اوستا و در ادامۀ آن وارد اندیشۀ شاهنشاهی ساسانی شد، چنان ستبر است که نقاط پیرامونی آن هرچند که اکنون بناءِ بر قوانین سیاسی و بین­الملل ملّتی دارای دولت به حساب می­آیند، امّا در کنش­های اجتماعی و فرهنگی بدون آنکه بخواهند عمل به اجرای «آنِ ایرانی» می­کنند.

زبانی  که در جمهوری موسوم به آذربایجان سخن گفته می­شود، مادامی که می­خواهد به عنوان زبان ملّی حامل موضوعات تاریخی و فرهنگی گردد، ایرانی می­شود. در همان جمهوری برای برساختن نمادهای ملّی مجبور به روی آوردن به ایرانی­ترین نمادها، اشخاص و مفاهیم می­شوند. نمونۀ بابک خرمدین که یکی از رهبران جنبش­های ملّی ایرانیان برابر سیطرۀ اعراب بود از سوی ایشان به عنوان نماد ملّی معرفی می­شود؛ از این نمونه­ها بسیار است،  و می­توان به ثبت جهانی تار – در بی­تدبیری مسئولین  میراث فرهنگی ایران در یونسکو و مقابلۀ جمهوری آذربایجان با نامگذاری کلیساهای ارامنۀ آذربایجان بابت استفاده از نام «آذربایجان» بر آن پرونده اشاره کرد، که مسئولین ایرانی آنگونه که در نقدها آمد از نام تاریخی «آذربایجان» گذشتند و اجازۀ مصادرۀ نام «آذربایجان» را به جمهوری واقع در آنسوی اَرس دادند، واین­گونه حکم مشروعیت استفاده از نام «آذربایجان» برآن سرزمین را  در نهادی فرهنگی و جهان‌وطن صادر کردند –  نیز در این مورد اشاره کرد.  رجوع به مفاهیم ایرانی  توسط مکان­های جدا شده از ایران، این موضوع را نشان می­دهد که این به اصطلاح کشورها­ی جدید­التأسیس هنوز ذیل ایران تعریف می­شوند. 

این سرزمین­ها با اینکه بیرون از ایران سیاسی هستند، امّا درون «ایرانشهر» و «ایرانِ بزرگِ فرهنگی» قرار دارند. این مکان­ها مادامی که بخواهند مفاهیم، شخصیت­ها و نمادهای ایرانی را از مضمونی، که حامل آن هستند، تهی کنند، آن برآیندهای ایران را مبدل به «ابژه»ی گردشگری می­کنند، درست شبیه به کاری که نگاه جهان‌وطن یونسکو با مادّۀ تاریخ بسیاری از کشورها به نام و عنوان ثبت جهانی می­کند. آرامگاه شاعران فارسی‌زبانی چون نظامی در گنجه و مولانای بلخی در قونیه برای اهالی این مرزهای جدیدالتأسیس همین کارکرد را دارد: از«مولانا» فقط رقص سماع را می­فهمند، و از«نظامی» قدم زدن در حوالی مقبره  برایشان دلنشین است. آنگاه که گروهی از ایشان بخواهد سطح خود را از برخورد  گردشگری با آن  مفاهیم که در سطح گردشگری مسروقاتی بیش نیستند، بالاتر ببرد، ناخواسته ایرانی می­شوند، چرا که موضوعات ملّی آنها که شهره­اند ایرانی اند، فی­المثل مولانا که از شاعران ملّی ترکیه معرفی می­شود، شاعری فارسی‌زبان است و هر آنکس که بخواهد از دایرۀ تنگ عوامانۀ گردشگری در برخورد با مولانا بیرون جهد بایست فارسی بخواند، و این موضوع خود یکی از جلوه­های قدرتمند «ایرانی» است؛ یعنی تا بخواهند اندکی بیشتر بفهمند، ایرانی می­شوند. «ایران» وحدتی است از کثرات و برخی از این کثرتها که چون نقطۀ گریز از مرکز عمل کردند نیز، هنوز محض نیاز به فرهنگ به  نقطۀ جاذبه و وحدت «ایران» نیازمند هستند. برای فهم «ایران» بایست به مادّۀ تاریخ «ایران» ورای قرائت­های غرب بازگشت و قدم در راه موضوعی به نام «ایران» گذاشت.