شعر ایده آل ملی از استاد شهریار تبریزی

۱۰ شهریور, ۱۳۹۷
شعر ایده آل ملی از استاد شهریار تبریزی

در قعر هزار ساله ی غار قرون / از کشور یادهای یک قوم اصیل / کآنجا قُرق غرور قومیت اوست

یک منظره ی شکوهمندی خفته است / یک دورنمای دلفروز تاریخ

ایران قدیم !

گسترده سواد ِسرزمینی به شکوه / با حلقه ی کوه های رویین پیکر / با کنگره ها که بر افق های عمیق / با سایه ی توده های ابهام اندود / پیچیده و لولیده به هم جنگلها / با روشن آبگینه ی دریاها / با پرتو رودهای سیمین سیما

ایران عظیم !

آن گوشه ، سواد ِ سهمگین کوهی است / بر سینه ی آن کوه کلان ، بنشسته / چون صخره سواد ِ هیکلی رویین تن / آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف / گویی که یکی مجسمه است از مفرغ

می دانی کیست ؟

او شاعر ایده آل ما فردوسی است !

او پیکره ی غرور ملیت ماست !

*

فردوسی طوسی ، آن نبوغ قهّار / طراح و مهندس بناهای قصَص / نقاش قرون ماورای تاریخ / رنگین کن فیلم فولکلورهای قدیم

اسپَهبُد افسانه سرایان جهان

در سبک ِ ظریف مینیاتور سازی هم / سهمی و صلابت شگرفی دارد / در غرّش از او حماسه های ملی است / توفنده از او حمّیت و احساسات

داننده ی راز انفجار کلمات

افتاده به روی نقشه های جنگی / فرمانده ی جنگهای فرهنگی ماست / خلاق غرور قومیت ما

او شاعر ایده آل ما فردوسی است !

*

منظومه ی شاهکار جاویدانش / شهنامه ی او ، سمبل فیروزی هاست / هر بیتی از آن بلنگوی فتحی است / هر نقطه ی آن تمرکزی از احساس

تمرین هدفگیری صاحبنظران

هر کلمه ی آن یک سوار جنگی است / هر سطری از آن صفی سپاه جاوید / هر صفحه ، یکی لشکر سیروس کبیر / هر فصل ، سپاه جامعی جاویدان / هر دایره ی جیم ، یکی تیغ ستیز / هر سرکش ِ کاف ِ او یکی خنجر تیز

هر کاف یکی بازوی زوبین انداز !

*

او شاعر قهرمان ما فردوسی است !

او را قلم آن کرد که شمشیر نکرد / او یک تنه زد به جنگ شجعان ِ عرب / شجعان ِ فصاحت و بلاغت ، همه را

با گرز حماسه های ملی کوبید !

احیای نوامیس عجم جمله از اوست / او کاخ زبان پارسی کرد بلند / او کفّه ی ما کرده به سنگینی کوه / او گفت پیمبر بزرگ اسلام / هرگز نه عرب که از نژاد عبری است / زآن نسل و نسب که انبیا جمله از اوست

اسلام ندیده از عرب غیر از جنگ / این است همان “اشد کفرا و نفاق”

او گفت حکومت به لیاقت بخشند / صحرایی و سوسمار خوران عرب / حاکم نسزد به مهد سیروس کبیر / این ظلم و ستم و کجا و اسلام کجا / اسلام حق است و حق به حقدار دهد

بیش از همه در تمدن اسلامی / ماییم سهیم / آن گونه که اوصیا شناسان ماییم / پیغمبر اسلام به کسری بالید

ماییم که بستوده نبی دانش ما !

*

او شاعر ایده آل ما فردوسی است !

پیشانی باز او به پهنای افق / ژرفای نگاه او یکی اقیانوس / زان کارگه مغز ، تصاویر و نقوش / در قالب خوش تراش سُربین کلمات / از خامه پیاده می شود در دفتر

تصویر کند گذشته ی دلکش ما !

شاهان و یَلان با عزت و شأن / با پنجه و بازوان پولادینشان / تصویر کند عشق و فداکاری ها / والا منشی ها و جوانمردی ها / تصویر کند مفاخر ایران را

او شاعر فیلمساز ما فردوسی است !

از چشم هنر چه فیلمبردار دقیق / وز چرخ قلم چه کارگردانی ها / هر فیلم یکی چه شاهکار جاویدانی / هر تابلوی او یکی نمایشنامه است / در پرده ی سینمای او غوغایی است / هر صحنه نمودار چه شخصیتهاست / در نقش هنر چه قهرمانان دارد

رستم ، یَل داستان هنرپیشه ی اوست !

*

او تهمتن است و نقش اول او راست / در نقش دوم حریف او باز ِ قوی است / رویین تن و اشکبوس و سهرابش هست / از خامه ی او چه پرده هایی رنگین

تا گردش آسمان و مهر و ماه است / بگشوده به پیش چشم دل ماست / چون خون سیاوش که هنوز است به جوش

رنگ شفق غروبها یادی از اوست !

سیمای منیژه ، دختر افسانه / آشفته فراز چاه ِ بیژن ، گویی

یک خاطره ی حزین هر ایرانی است !

*

او نابغه ی حکیم ما فردوسی است !

هر قصه و داستان که او ساز کند / بر روی اساس حکمت و اخلاق است / بنهاده اساطیر اصیل ما را / بر روی موازین ِ وزین اخلاق

آری اخلاق !

اخلاق که ایده آل پیغمبرهاست / او جنگ برای خاطر صلح کند

او وخشور است !

وخشور ، ولی نخوانده خود را وخشور

او فردوسی است !

فرزانه حکیم ابوالقاسم ماست !

*

این چهره ی جانفزای فیروزی بخش / الهام ده ِ حمیت قومیت / چندی به غبار قرنهای تاریک / یک پرده ی ابهام به خود می پوشد / وان گنج و خزینه های افروزنده

در کنج خرابه های خاموشی بود !

امروز به جشنهای فرهنگ و هنر / در سالن فردوسی شهر تبریز / آن پرده که بود مظهر غفلت قرن

زین چهره ی تابناک بر می داریم

اکنون نه به تبریز و به ایران تنها / دنیا همه یک دهن به پهنای فلک / بگشوده به اعجاب و به تحسین تمام / با هرچه زبان و ترجمان ِ دل و جان / در گوش تو با دهان پر می گویند :

فردوسی و شاهنامه جاویدانند !