بهویژه در ایران نبوده است. این موضوع تا آنجا ادامه دارد که توضیحاتی در رابطه با این کتاب به نقل از پایگاه خبری اشپیگل آلمان در خبرگزاریها و رسانههای خبری ایران منتشر شده و آن را به استراتژی 20 سالۀ القاعده از زبان نویسنده، تقلیل داده است.
کتاب مذکور یک مونوگرافی جذاب، پیچیده و البته مهم از یکی از تأثیرگذارترین چهرههای سلفی ـ جهادی در دوران معاصر خاورمیانه، یعنی «ابو مصعب الزرقاوی» است. کتابی که علاوه بر اهمیت منطقهای و جهانی، از ایران، به شکل خاصی در آن صحبت و از جایگاه این کشور در برنامهها و استراتژیهای القاعده و شخص الزرقاوی بسیار یاد میشود.
فواد حسین، نویسندۀ کتاب، مدتی به دلیل نقدهای سیاسی و اقتصادی به دولت وقت اردن، در زندان به سر برده است. وی در آنجا زرقاوی و دیگر افراد تأثیرگذار گروهش را ملاقات میکند. پس از به جمعآوری اطلاعات و نوشتن این کتاب اهتمام میورزد و در این راه، رنج سفرهای طولانی و خطرناک را به جان میخرد تا اثری قابل اعتنا ارائه دهد.
این کتاب از این جهت که به زمینههای روانشناختی، جامعهشناختی، تاریخی و جغرافیایی شکلگیری شخصیت الزرقاوی بهعنوان چهرهای تأثیرگذار در جریان سلفی تکفیری پرداخته و القاعده و الزرقاوی را درون زمینههای اجتماعی خاص خود مورد تحلیل قرار میدهد و همچنین رویکرد انتقادی که در برخی بخشهای کتاب زیرکانه گنجانده شده است، دارای اهمیت و ارزش است.
کتاب «الزرقاوی نسل دوم القاعده» به زبان عربی و در اردن منتشر شده است. با وجود جستوجوی گستردۀ نگارنده در منابع کتابخانهای و الکترونیکی، نسخهای از این نگارش(عربی) کتاب، به دست نیامد، اما روزنامۀ «القدس العربی» که در لندن منتشر میشود، بخش عمده این کتاب را بهصورت پاورقی در پانزده قسمت منتشر کرده است که در آن از ترجمه انگلیسی که توسط شرکتی در آمریکا[1] صورت گرفته، استفاده شده است. آنچه میخوانید، اقتباس، ترجمه و تلخیصی است از این اثر.
دشواریهای تحقیق و نگارش
فواد حسین در مورد شیوۀ تحقیق و نگارش این کتاب مینویسد:
شخصیت اصلی این کتاب، روش نگارش آن را تحت تأثیر قرار داده است. روش تحقیقی علمیکه شامل، خواندن، پرسوجو کردن، و خلاصهسازی بعضی بخشهاست. دیگر بخشها شامل، مصاحبه با کسانی میشود که زرقاوی را میشناسند یا در مراحل مهمیاز زندگی، همراه او بودهاند. این رویکرد بسیار زمان بر بود، چرا که شامل گوش فرا دادن به افراد مذکور، یادداشتبرداری، دستهبندی اطلاعات و مقایسه مصاحبهها با یکدیگر جهت حصول اطمینان از صحت اطلاعات میشد. اطلاعاتی که اگر در موردی خاص، ناهمخوانی داشتهاند، حذف شدهاند.
در بخشهای دیگر، افراد مشخصی مورد پرسشگری واقع شدند تا از این طریق سؤالات خود را فرموله کنیم. دشوارترین بخش این مرحله، دسترسی به افرادی بود که افکار و راهبردهای زرقاوی را شکل داده بودند. این امر، فرآیند بسیار پیچیدهای داشت و ارتباط با این اشخاص بسیار دشوار و گاهی غیرممکن به نظر میرسید. این امر پس از واقعه 11 سپتامبر تشدید شد. بسیاری از این افراد در زندان، تحت تعقیب و یا مخفی شده بودند. بدون مصاحبه با آنها، این کتاب احتمالاً خالی از حقایق قابل اتکا میبود. برای نیل به این هدف، چند ماهی نشر کتاب را به تأخیر انداخته تا این فرآیند تکمیل شود. این کتاب شامل سه مصاحبه اصلی است که مراحل مهم زندگی زرقاوی را دربر میگیرد.
مصاحبه نخست، از «ابو المنتصر بالله محمد» است، شخصی که ابومصعب الزرقاوی اولین گروهش، التوحید را به همراه او در سال 1993 ایجاد کرد، گروهی که بعدها به اسم گروه بیتالامام، شناخته شد. محمد اسامی، تاریخها و رویدادهایی که به قبل از سال 1999 مربوط بود را نوشت. ما اظهارات او را بدون دست بردن در متن، جمعبندی کردیم. بسیاری از آنچه او گفت، در قامت رازهایی که تا بحال منتشر نشده باشند نبود، اما به هر حال، اطلاعات را طبقهبندی کرده و بهعنوان اولین مرتبه عمومیشدن چنین اطلاعاتی و نظر محمد از این وقایع خاص، حفظ کردیم.
مصاحبه دوم به پدر معنوی زرقاوی، «اسلام البرغاوی» که به «ابومحمد المقدسی» شناخته میشود اختصاص داشت، کسی که زرقاوی او را سال 1989 در پاکستان ملاقات کرد. آنجا که این دو مرد توافق کرده بودند سازمانی اسلامیدر اردن برپا کنند. زمانی که المقدسی به همراه الزرقاوی در زندان بود، به مقام شیخ نائل آمده و زمینه سازمان مذکور را طراحی کرد. المقدسی زمانی که زرقاوی در زندان به مقام امارت رسید، از وی حمایت کرد و پس از اقامت زرقاوی در عراق، به مشاوره او ادامه داد.
سومین و مهمترین مصاحبه، مربوط به «محمد مکّوی» مرد سوم القاعده است که بیشتر به «سیفالعدل» شناخته میشود. سیفالعدل مسبب دومین ورود زرقاوی به افغانستان در سال 1999 بود. او راجع به دلایل اختلافات زرقاوی و بن لادن و کمپ آموزشی که در هرات برای زرقاوی ساخته شده بود، سخن میگوید. او روابط بین زرقاوی و رهبری القاعده را تشریح و تصریح میکند و ارتباط زمانی این مسأله با حملات 11 سپتامبر را توضیح میدهد. سیفالعدل از نیات پنهان القاعده برای حملات مذکور، هجرت به پاکستان و سپس ایران میگوید. سیفالعدل به تصمیم فرستادن زرقاوی به عراق و برپایی «قاعده الجهاد» در سرزمین میان دو رود (بینالنهرین) سخن میگوید.
کتاب، تحول و تطور شخصیتی و ایدئولوژیکی زرقاوی را در سالهایی مشخص دنبال میکند و این کار ملالآور جز با تحقیق از تمامیافرادی که در این سالها با زرقاوی در ارتباط بودهاند، امکانپذیر نیست.
علاوه بر این، ما مصاحبههای زیادی با بسیاری از ایدئولوگهای القاعده داشتهایم تا آینده مناسبات بین القاعده و واشنگتن که با برچسب مبارزه جهانی علیه تروریسم شناخته میشود را کشف کنیم. مصاحبهشوندگانی که استراتژیهای القاعده را در سطح جهانی طراحی میکردند و همزمان تصمیمسازان این گروه به شمار میآمدند.
ما به هر آنچه، مختصات ذهنی آنها را برای ما روشن میکرد و چشماندازی از آنچه القاعده تا 2020 به دنبال آن است، گوش فرا دادیم و برنامههای طراحی شده برای نیل به این استراتژی را شناختیم.
شکلگیری شخصیت زرقاوی
نام واقعی زرقاوی، «احمد فاضل الخلایله الیاس ابومصعب» است که به دلیل تولد در شهر زرقاء در فاصله 25 کیلومتری امّان، پایتخت اردن، در 30 اکتبر 1966 به این نام شهرت یافته است.
شکلگیری شخصیت زرقاوی، تا اندازه زیادی تحت تأثیر آموزههای مذهبی و قرائتهای تاریخی وی است. در دوران کودکی، رابطه وی با مادرش، نقش اساسی در شکلگیری شخصیت او ایفا میکند. در دوران پس از نوجوانی، ابومصعب، به زرقا بازمیگردد، شهری که در هر خیابان آن یک مسجد وجود دارد و مسجد عبدالله بن عباس، خانه دوم او میشود. در این مسجد، زرقاوی دوستان جدیدی یافت، که بسیاری از آنها با گروههای مهم اسلامگرا در ارتباط بودند. در آن جا بود که عقاید مربوط به مبارزه در او رشد یافت.
نویسنده کتاب سه عامل را در شکلگیری شخصیت زرقاوی بیبدیل میداند که عبارتنداز: مادر وی، مسجد عبدالله ابن عباس شهر زرقاء و زمینههای تاریخی. درباره مورد اخیر میافزاید:
سومین عامل مؤثر در شکلگیری شخصیت زرقاوی زمینهای تاریخی دارد. تا زمانی که «نورالدین الزنکی» بهعنوان الگوی زرقاوی مورد مطالعه قرار نگیرد، شناختن زرقاوی، آینده سازمان او و گامهای بعدی غیرممکن است.
این موضوع به زمانی برمیگردد که زرقاوی با ارزشترین هدیۀ عمرش را دریافت کرد و آن کتابی از نورالدین الزنکی درباره جهاد علیه صلیبیها بود.
زرقاوی در افغانستان
زرقاوی، آموزشهای نظامیرا در افغانستان گذراند و باورهای سیاسی و مذهبیاش در جریان مبارزاتی که یک سوی آن مجاهدین عرب و افغان و طرف دیگر اشغالگران اتحاد جماهیر شوروی بودند، توسعه یافت. او در عملیات آزادسازی «خوسِت» در 1991 و ورود مجاهدین به شهر کابل نقشآفرینی کرد و در خط مقدم دیگر جبههها در کنار رهبران مجاهدین افغان چون: «جلالالدین حقانی» و «حکمتیار»، به مبارزه پرداخت. کسانی که همگی در فهرست تحت تعقیب آمریکا قرار داشتند.
بهطورکلی ویژگیهای شخصیتی زرقاوی در افغانستان تحت تأثیر عبدالله اعظم معروف به شیخ المجاهدین عرب و بعد از آن ابومحمد المقدسی که در 1989 در پیشاور او را ملاقات کرد، قرار داشت. ابومحمد المقدسی ایدئولوگ گروهی شد که بعدها، «التوحید» نام گرفت. گروهی که در زندان و در یک دوره 5 ساله، به رهبری ابو مصعب الزرقاوی، برپا شد.
زندان، مهمترین دوران شکلگیری ایدئولوژی زرقاوی
زندان تأثیرات عمیقی بر عقاید الزرقاوی گذاشت. از دیدگاه او مأموران انتظامی، قضات، دولتمردان و هرکس و با هر جایگاهی که از دولتهای عربی حمایت کند، مصداق طاغوت است و باید با آنها جنگید. در این مدت زرقاوی از زندانی به زندان دیگر منتقل میشد و در نهایت به زندان «سواغه» در 85 کیلومتری امّان فرستاده شد. در این زمان تعداد اعضای گروه او به مراتب بیشتر از زندانیان یک زندان شدند.
فواد حسین مینویسد: یک تابستان، انتشار مقاله من در یکی از روزنامهها در نقد سیاستهای اقتصادی و همچنین نقد سیاست داخلی و آزادیهای اجتماعی، در زمان نخست وزیر «عبدالکریم کبریتی»، مرا به زندان سواغه کشاند. پیش از آنکه با عفو پادشاه اردن، از زندان آزاد شوم، ابو مصعب الزرقاوی بارها توجه مرا به خود جلب کرد. «لیث شبیلاط» که از دوستان نزدیک من در زندان بود، مرا از نزدیک شدن به الزرقاوی برحذر داشت و وقتی با سرسختی من روبرو شد گفت: اگر چای تعارف کردند حتماً بنوش و سپس به سرعت آنجا را ترک کن!
کنجکاوی ژورنالیستی من فعال شده بود، به اتاق آنها رفتم. جایی که ابومحمد المقدسی و ابومصعب الزرقاوی در وسط آن نشسته بودند. من سلام کردم و به معرفی خود پرداختم. زرقاوی خوش آمد گفت و مرا به یک فنجان چای دعوت کرد.
زرقاوی در زندان، دو شخصیت داشت: یکی در قامت پدری دلسوز برای اعضای گروه که به آنها کمک مالی میکرد و حتی لباسهای خود را به افراد نیازمندی که در گروهش بودند میداد و در عین حال فرماندهای اقتدارگرا برای گروهش بود. گروهی که بعدها به یکی از قدرتمندترین شبکهها در منطقه خاورمیانه تبدیل شد.
آزادی از زندان
زرقاوی در مارس 1999 با عفو عمومیشاه عبدالله دوم، پادشاه اردن، که به مناسبت وفات پدرش، شاه حسین صادر کرده بود، از زندان آزاد شد. زرقاوی دو گزینه داشت؛ اول اینکه اردن را ترک کند و دوم اینکه به زندان برگردد. او گزینه اول را برگزید و به همراه ابومحمد المقدسی از اردن خارج شد.
مقصد بعدی زرقاوی پاکستان بود اما نه برای اقامت که برای سفر به «چچن»، که از نظر او بیش از هر جای دیگری به حضور مجاهدین عرب نیاز داشت. البته قبل از این کار توسط نیروهای امنیتی پاکستان، بازداشت شد.
القاعده از بازگشت زرقاوی به افغانستان استقبال کرد اگرچه از اختلافنظر او با بن لادن آگاه بود. اما او از این بابت که قادر به پیوستن دوباره به شبکه القاعده در افغانستان نیست، عذرخواهی کرد و به عبارتی از این کار سرباز زد. اما با شبکه القاعده به توافق رسید تا آموزشهای جدید در کمپ او ارائه شود تا زمان چینش جدید فرا رسد.
زرقاوی در حال ایجاد شبکهای در شمال عراق بود، که پایههای متفاوتی با آنچه بنلادن و الظواهری ساخته بودند، داشت.
در کردستان عراق، زرقاوی دو پایگاه پشتیبانی برپا کرد و اولین حملات خود را علیه نیروهای آمریکا در سال 2003 میلادی از همین منطقه فرماندهی کرد.
درحالیکه بن لادن و الظواهری، با تکیه بر تعصب عربی خود، بنیان القاعده را بر اعراب مصر و شبه جزیره عرب، بنا نهاده بودند، شبکه زرقاوی بر مردانی از بلاد شام شامل: اردن، فلسطین، و سوریه و بعدها عراق، استوار بود.
حمله آمریکا به عراق در 20 مارس 2003 آغاز شد و من سه روز قبل از آن برای پوشش خبری به بغداد رسیدم و گمان میکردم که جنگ حداقل برای چند ماهی ادامه خواهد داشت. همه گمان میکردند که رژیم (صدام حسین) تا آخرین گلولهاش را استفاده خواهد کرد و بسیاری در هراس استفاده آنها از سلاحهای کشتار جمعی بودند.
اما در 9 آوریل 2003 نیروهای آمریکا بدون مقاومت چندانی وارد بغداد شدند و من بغداد را به مقصد امّان ترک کردم در آن زمان به این فکر میکردم که بین رژیم صدام حسین و زرقاوی و سلاحهای کشتار جمعی که وجود نداشت، چه ارتباطی بر قرار است؟
اشغال عراق و خیزش زرقاوی
زمانی که من بغداد را در 9 آوریل ترک کردم، این احساس وجود داشت که عراق قرار است تا مدتهای زیادی تحت اشغال آمریکا باقی بماند. این چنین احساسی با این حقیقت که بغداد بدون هیچگونه مقاومتی اشغال شده بود، تقویت میشد. اما به هر حال، دو ماه بعد از این ماجرا، مقاومتهای نظامیعلیه اشغالگری آمریکا در عراق شروع شد و مسئولیت عملیات انجام شده، متوجه ابو مصعب زرقاوی و شبکه وی بود.
مسئولیت انفجار سفارت اردن در عراق، دفتر نمایندگی سازمان ملل و حملاتی از این دست توسط زرقاوی به عهده گرفته شد و او در فایلی صوتی گفت: خدا بر ما منت نهاده است.
زرقاوی و شیعیان
حمله به کربلا وکاظمین و کشتار مسلمانان شیعه، در کنار حمله به نیروهای آمریکایی دو هدف مهم زرقاوی در عراق بود. رهبری القاعده مسئولیت حمله به کاظمین و کربلا را نپذیرفت و زرقاوی در نامهای یادآور شد که او دیگر بخشی از القاعده نیست.
در نیمه اول سال 2004 گروه زرقاوی رسماً اعلام حضور کرد و خود را التوحیدو الجهاد نامید. این گروه مسئولیت بمبگذاری در اماکن مقدس شیعیان و علیه نیروهای آمریکایی را به عهده گرفت. در یک فایل تصویری که در اینترنت به اشتراک گذاشته شد شخص ابومصعب الزرقاوی، «نیکولاس برگ»، شهروند آمریکایی را سر برید.
زرقاوی معتقد بود برپایی حکومت اسلامیتلاش بیوقفهای میطلبد. سخنرانیها و نامههای او خطاب به مخاطبان خاص خود شامل پیروان و همراهانش و همچنین ملتهای اسلامی، حاوی پیامهای شورانگیزی برای قیام و ایفای نقش انقلابی برای مقابله با چالشهایی بود که امت اسلامیدر این مرحله با آن روبروست. از نظر زرقاوی مهمترین آنها آمریکا و شیعیان بودند، یعنی آنچه او دشمن اصلی اسلام میخواند.
زرقاوی چندین و چند بار به شیعیان حمله کرد و تهدید کرده بود که آنها را در آرامش نمیگذارد تا دست از بیحرمتی به مساجد و قتل اهل سنت بردارند!
زرقاوی ایدههایش را به عمل تبدیل کرد. او مسئولیت ترور محمد باقر الحکیم، رییس شورای عالی انقلاب اسلامیعراق را برعهده گرفت. عملیاتی که توسط شیخ یاسین، پدر دومین همسر زرقاوی به انجام رسید. شبکه وی همچنین حملات متعددی به نجف، کربلا و کاظمین انجام داد.
زرقاوی و مسأله فلسطین
در زمان حضور زرقاوی در زندان، بسیاری از افراد متقاضی عملیات شهادتطلبانه، در فلسطین حضور داشتند و شاخۀ نظامیجنبش مقاومت اسلامی، حماس، حملات را رهبری میکرد. بعضی از زندانیان و برادران گروههای مختلف، نظر المقدسی را در اینباره جویا شدند و مشروع یا غیرمشروع بودن این حملات را به بحث گذاشتند. المقدسی مدعی بود که چنین حملاتی که در حکم جنایت محسوب میشوند، ممنوع هستند. من به مباحثه با او پرداختم و از منابع شریعت دلایلی آوردم که این حملات مشروع است، اما او زیر بار نمیرفت. ابو مصعب از او بهعنوان شیخ، مفتی و معلم خود حمایت کرد؛ چرا که المقدسی فتوایی داده بود که چنین عملیاتی ممنوع و حرام است. بسیاری از افراد حاضر در این جلسه با او مخالفت کرده و المقدسی که کلافه شده بود، فتوایی صادر کرد که «لا عم» به معنای «نه بله» که به همین عنوان شهرت یافت.
شاه حسین ازدنیا رفت و پسرش عبدالله دوم، به پادشاهی اردن رسید و در یک عفو عمومی، تمام زندانیان از جمله باقیماندۀ برادران گروه ابومصعب و خود وی، آزاد شدند. من او را در خانه ام ملاقات کردم، از من خواست به او بپیوندم و به افغانستان سفر کنم. در جایگاه یک مهمان او را اکرام اما درخواستش را رد کردم. او خانهام را ترک کرد و دیگر هیچگاه برنگشت. این آخرین دیدار من با او بود.
واقعۀ یازدهم سپتامبر
واقعۀ یازدهم سپتامبر اتفاق افتاد و ملاعمر و طالبان، از تحویل دادن بنلادن به آمریکا سرباز زدند و حملۀ آمریکا به افغانستان اتفاق افتاد، کابل اشغال شد و رویارویی القاعده و آمریکا به عرصۀ میدانی کشیده شد. در این زمان صحنۀ جهان به میدان مبارزهای بدل گشت که ابومصعب الزرقاوی، سرنیزۀ عملیاتی القاعده، در آن بود.
«بشر فضا و زمان را شکل میدهد»، این عبارتی کلیدی است برای توضیح آنچه در گذشته اتفاق افتاده و کشف آنچه در آینده در انتظار ماست. بنابراین ما باید شخصیت زرقاوی را از زاویۀ عملکرد او در عراق و تأثیرات خاص او بر کشورهای مجاور عراق در سه سال پیشِرو مورد آزمون قرار دهیم.
ابو مصعب الزرقاوی از 2002 به بعد در منطقۀ کردنشین شمال عراق حضور داشت و در آنجا گروه «انصارالاسلام» که علیه چپگرایان و سکولارهای منطقۀ کردستان عراق، میجنگید را راهاندازی کرد. پس از آن ابومصعب به بغداد و مرکز عراق رفت تا مبارزان مورد نظر خود را از اعراب سنی که بهزعم او از ظرفیت بالاتری برای جهاد برخوردار بودند، تأمین کند.
برنامۀ الزرقاوی برای هدف مذکور چند سطح داشت که عبارت بود از:
– کسب سریع اطلاعات از افراد تبعۀ عراق که در جنگ افغانستان شرکت داشتند.
– برگزیدن ساحل غربی فرات برای برپایی اتاق فرماندهی عملیات که شامل مثلث جغرافیایی با ویژگیهای دموگرافیک خاص شامل اعراب سنی و در محلی بین عراق و سوریه واقع شده بود.
– قرار گرفتن در مجاورت کشورهای عربی حاشیه خلیج[فارس] و حفظ ارتباط با مردان مهم سعودی و کویت و باز نگه داشتن خطوط ارتباطی با القاعده.
– بازسازی ارتباطات ابو مصعب الزرقاوی با دوستانش در اردن.
– جمعآوری و خرید سلاح.
اولویتهای اصلیِ سیاست الزرقاوی و گروهش
راهبرد آیندۀ الزرقاوی بر پایۀ درگیری با آمریکا بنا شده بود. همچنین، یکی از راهبردهای وی تغییر چهرۀ سیاسی منطقه در برنامهای بلندمدت به خلافت اسلامی بود که در آن کشورهای منطقه از اولویتهای متفاوتی به شرح ذیل برخوردار بودند:
ترکیه که در شمال عراق قرار گرفته بود، از دید وی بیشترین اهمیت را داشت. اهمیت ترکیه به دلیل منابع سرشار مالی، تواناییهای تولیدی، کشاورزی و آموزشی آن بود. تولید ناخالص ملی ترکیه به سرعت در حال افزایش بود. و علاوه بر بهرهبری از منابع مالی و انسانی مناسب، ترکیه از موقعیتی استراتژیک برخوردار بود. در عین حال او ترکیه را اسیر چنگال یهودیان «دونما» میدانست، کسانی که بر منابع مالی و امکانات نظامیتسلط داشتند.
ایران دومین اولویت الزرقاوی و القاعده بود و امید داشت این کشور را به درگیری بکشد. آنها در تلاش بودند حملۀ آمریکا و اسرائیل به ایران را قریبالوقوع جلوه دهند. علاوه بر این ایران اطلاعات زیادی از صهیونیستها در ترکیه در دست داشت. کلید تغییر مورد نظر القاعده و ابو مصعب در ترکیه، ایران بود.
ایران همواره از جانب آمریکا و اسرائیل به خاطر برنامۀ هستهایاش تهدید میشد، اما برگهای برندۀ این کشور از دید زرقاوی که امیدوار بود ایران از آنها استفاده کند عبارت بودند از:
– تسلط ایران بر تنگههای مهم بینالمللی چون تنگۀ هرمز و بابالمندب و وابستگی شریان حیاتی انرژی جهان به امنیت این منطقه که 60 درصد از انرژی جهان را تأمین میکند.
– قدرت نظامیناشناختۀ ایران که15 سال پس از پایان اولین جنگ خلیج[فارس] به توسعۀ آن پرداخته بود.
– شناسایی اهداف آمریکا و صهیونیستها در سرتاسر جهان و در دست داشتن اطلاعاتی کلیدی از شریانهای حیاتی مالی و نظامیآنها.
– برقراری ارتباط مناسب با گروههای مقاومت فلسطینی از جهادگرایان تا ملیگراها.
– حزبالله لبنان بهعنوان یکی از قدرتمندترین احزاب این کشور و شاخۀ نظامیایران در شمال سرزمینهای اشغالی که بلافاصله میتوانست امنیت اسرائیل را به خطر بیندازد.
– تسلط کامل بر مسائل امنیتی عراق و علاوه بر آن روی کارآمدن دولتی با گرایشهای مطلوب ایران در این کشور
فواد حسین نویسنده کتاب در بخشهای پایانی و مهم آن، با جمعبندی آراء و مصاحبههای مبسوط با افراد تأثیرگذار ازجمله: زرقاوی، المقدسی، مکّوی و سایر ایدئولوگهای جریانهای مختلف درون چهارچوب اعتقادی القاعده، برنامۀ بلندمدت و استراتژیک القاعده را که شامل یک دورۀ زمانی بیست ساله است ارائه میدهد.
برنامۀ بلندمدت القاعده که در برنامههای کوتاهمدت سه ساله تقسیم شده و از 2000 تا 2020 اهدافی را مشخص کرده است، عبارتست از:
مرحلۀ نخست: بیدارسازی
ایدئولوگهای القاعده معتقدند ملت(امت) اسلام در طول تاریخ معاصر خود، در خواب بوده است. این خواب از اوایل قرن 19 میلادی شروع شده و به قرن بیستم امتداد یافته است. طرح ما ضربه زدن به مسئول ظلم به جهان اسلام، یعنی آمریکا و تمدن آنگلوساکسونی است. هدف از حملات یازدهم سپتامبر نیز تحریک آمریکا برای راهاندازی جنگ علیه جهان اسلام و در نتیجه هشداری برای مسلمانان بود. القاعده امیدوار بود که از طریق این حملات پیامش را به گوش جهانیان برساند. این مرحله بین سالهای 2000 تا 2003 پیشبینی شده بود.
مرحلۀ دوم: گشودن چشمها
در این مرحله که از 9 آوریل 2003 شروع و تا 2006 پیشبینی شد، القاعده سعی میکرد، خود را از یک جنبش به نهاد بزرگتری ارتقا دهد. براساس استراتژی القاعده، این سازمان پایگاههای خود را در کشورهای عربی گسترش داد و عراق را بهعنوان مرکزی برای تربیت و تهیۀ کادرها و نیروهایش برای آینده انتخاب کرد. این مرحله ملتهای مسلمان را قادر میساخت تا حقیقت را تشخیص دهند.
مرحلۀ سوم: خیزش(قیام)
ایدئولوگهای القاعده، این مرحله را که از 2007 تا 2010 پیشبینی شده بود، مرحلۀ ایستادن یا به پاخاستن میدانستند، راهبردی برای تمرکز روی کشورهای شرق عربی و بهطور خاص سوریه، اما حملاتی نیز به اسرائیل و ترکیه و اردن شد که بسیار ناکام بودند. در این راستا حملات، موشکی به سرزمینهای اشغالی ـ اسرائیل ـ شد که خسارات زیادی به دنبال نداشت.
مرحلۀ چهارم: احیای مجدد و بازیابی قدرت برای تغییر
این مرحله که از 2010 میلادی شروع و تا 2013 ادامه دارد، به تقویت گروه، جذب نیرو، افزایش توان نظامی و همچنین بالا بردن توان رسانهای و الکترونیکی القاعده جهت تأثیرگذاری حداکثری مربوط میشود. سازمان القاعده در این مرحله انتظار داشت که نظامهای عربی دیکتاتوری سقوط کنند و اقداماتی علیه اقتصاد آمریکا انجام شود.
مرحلۀ پنجم: اعلان خلافت
در مرحله اعلان خلافت که از 2013 تا 2016 میلادی پیشبینی شده است، سازمان القاعده امید دارد، خلافتی اسلامی برای خود ایجاد کند و بر این باور است که این امر در سایه عقبنشینی نفوذ غرب در دنیای اسلام و ضعف اسرائیل امکانپذیر است و در عمل نیز مشاهده میشود، افول و کاهش نفوذ آمریکا و غرب در منطقه و عدم حضور آن در حوادث مصر و سوریه موجب شده تا سازمان القاعده امور را آن طور که خود میخواهد، پیش ببرد. با این حال آمریکا حضور نظامیخود را در منطقه، در کنار رابطه با کشورهای عربی حفظ میکند و با توجه به عدم ثبات در منطقه، اسرائیل نیز تلاش کرده است، تا توانمندی و برتریهای نظامیخود را افزایش دهد.
مرحلۀ ششم: نبرد فراگیر
در این مرحله که از 2016 به بعد پیشبینی شده است، سازمان القاعده پیشبینی میکند که جنگ فراگیری با کافران داشته باشد و این موجب میشود تا سازمان القاعده پای به مرحلۀ هفتم گذارد.
مرحلۀ هفتم: پیروزی نهایی
آخرین مرحله که زمان تقریبی آن توسط ایدئولوگهای القاعده 2020 تعیین شده است، پیروزی است که بنابر آن القاعده کافران را شکست میدهد و خلافت فراگیر اسلامی را پایهریزی میکند.
نقدهای نویسنده کتاب به بدنه جریانی موسوم به سلفی و سلفیهای جهادی
مشابه غالب کشورهای عربی در منطقه، در اردن نیز، جهاد علیه اشغالگری کمونیستها درافغانستان مسیری در دسترس برای عاشقان فریضۀ جهاد و شهادت بود؛ اگر چه فلسطین به مراتب نزدیکتر به نظر میآمد.
زرقاوی نیز مثل بسیاری از مردان جوان اردن، این کشور را به مقصد افغانستان در اواخر دهۀ 80 قرن بیستم میلادی، ترک کرد. به قصد او جایی بود که «اسامه بنلادن» و «عبدالله اعظم» در آنجا حضور داشتند. این عزیمت پیامد موعظههای «عبدالرسول سیّاف» در اردن بود. نصایحی که همراه با عواملی تعیین کننده برای تصمیم نهایی و پیوستن به مجاهدین در افغانستان بود.
در نقطهای از زمان، حکومتهای عربی ـ که غالباً مجری سیاستهای آمریکا بودند ـ تصمیم به سازماندهی مردان جوان، جهت اعزام به افغانستان گرفتند. درست در زمانی که جنگ سرد بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در اوج بود، جنگجویان رسماً به افغانستان اعزام میشدند و مساجد به محلی برای جمعآوری کمکهای مردمی و مکانهای عمومی به محلی برای جمعآوری اعتبار برای تأمین هزینههای اعزام مجاهدین به خاک افغانستان تبدیل شده بودند. در همین زمان، بودجههای ارسالی از کشورهای خلیج[فارس] و به شکل ویژه، عربستان سعودی، مجاهدین را در قبال درخواستهای واشنگتن، که همزمان درگیر منازعۀ با مسکو بود، مسئول و مدیون کرده بود.
در همین زمان، رهبران جنبش اخوانالمسلمین، در مساجد کرانۀ باختری (فلسطین) و غزه، هر کسی که عملیاتی در فلسطین اشغالی(علیه اشغالگران) انجام میداد را تکفیر کرده و اعلام برائت میکردند. در نتیجه زرقاوی که به دنبال فرصتی برای جهاد بود، (در نتیجۀ نیافتن این فرصت در فلسطین) در اواخر دهۀ 80 قرن بیستم میلادی به عبدالله اعظم در افغانستان پیوست.
جمعبندی
هر چند این کتاب نیز مانند هر نگاشتۀ بشری دیگری، دارای جهتگیریها، اشتباهات و نقایص محتمل است، اما تلاشی از روزنامهنگاری جسور، در راه کشف لایههای عمقی شخصیتی تأثیرگذار در جریانهای اخیر منطقۀ خاورمیانه است. کتابی که از پیش، ادعا و فرضیهای ثابت را دنبال نمیکند، اما نتایج قابل اعتنایی ارائه میدهد. اگر تنها به برنامۀ هفت مرحلهای جریان القاعده و بازههای زمانی و اهداف پیشبینی شدۀ آن توجه کرده و آن را با آنچه در سالیان اخیر در منطقه روی داده است، مقایسه کنیم (با توجه به تاریخ انتشار کتاب؛ 2005)، میتوانیم از اطلاعات ارائه شده در کتاب، بهرهبرداری کنیم.