«نوروز ابزار تسویه حساب با رقیب سیاسی نیست»!

۱۱ اردیبهشت, ۱۳۹۳
«نوروز ابزار تسویه حساب با رقیب سیاسی نیست»!

در جهان بی ثبات           نیست ممکن به جز کراری حیات

«علامه اقبال لاهوری»

مقاله ای که با عنوان «از حوزه ی تمدن نوروزی تا تهران به منزله ی «ژنو شرق» » در تارنمای «تاریخ ایرانی» منتشر شد ، حاصل «رصد» یک هفته ای نادر صدیقی در مورد برنامه های نوروزی شبکه های ماهواره ای برون مرزی امسال بوده است. نویسنده با دستاویز قراردادن اظهارلحیه ی چند شومن در زمینه ی حذف نمادهای دینی از آیین های نوروزی، به خود اجازه داده هر ایرانی ای را که در هر کجای دنیا به هویت ایرانی خود می بالد، متعصب و به دور از فرهنگ صلح و دوستی بداند.

با اینکه نقد همه ی اشتباهات فاحش نویسنده ی این مقاله در حوزه ی فرهنگ و تاریخ نیازمند واکاوی اندیشه ی جریان فکری «چپ» ایران در مورد «ملیت» از دوران ابراز ارادت و فرمانبرداری در برابر لنین و استالین تا خزیدن آنها زیر پوشش دین در روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیمودن راه پیشین است، با این حال به برخی از مصادیق «تحریف» و «تناقض» در این مقاله اشاره می کنم:

1. نوروز، از هزاره های پیش، نماد «وحدت در عین تکثر» همه ی تیره های ایرانی از زاگرب تا کاشغر بوده است؛ پس نیازی به توصیه و رهنمود آقای نادر صدیقی نیست که دستور می دهد این آیین باستانی باید وحدت بخش باشد:

« نوروز امروز در جایگاه چندفرهنگی و چندملیتی و منطقه‌ای خود وارد فرایند نوینی شده که می‌توان به سهولت آن را فرایند «وحدت در عین تنوع» و چندرگه‌سازی هویت‌های ملی، فروملی و فراملی نامید.»

 آیا نوروز همین امروز وارد این «فرآیند» شده است ؟!!! از هزاران سال پیش تا به امروز ، این آیین نماد صلح طلبی و انسان دوستی ملت بزرگ ایران بوده و هر سال بیش از گذشته این کارکرد، وحدت تیره های ایرانی را تقویت می کند. با این حال کارشکنی هایی هم از سوی برخی از کشورهای همسایه، مانند ترکیه در برابر برگزاری این آیین وجود دارد که نویسنده باید با صراحت بیشتری این موارد نقض حقوق بشر را نقد می کرد:

« درونم آشفته و به هم ریخته است.اندکی قبل اخبار مربوط به بمباران گاز را شنیده‌ام، شلیک گلوله‌های واقعی را و کشته شدن‌ها را… خبر مجازات «بشری خانم» و راقب را، عکس‌های مراسم نوروزی دیار بکر را در نظر می‌آورم. زیرنویس یک عکاس فرانسوی را: کرد‌ها کرد بودن خود را اینگونه (در حال پریدن از روی آتش) نشان می‌دهند… نیمه شب ۲۱ مارس. آتش جان می‌گیرد اما هوار کشیدن‌ها مثل «آنجا» نیست. جوانکی کنار من است که می‌گوید در آنکارا به خاطر یک مراسم نوروزی حبس‌های پنج ساله و ده ساله برایمان بریدند.»
 
با این همه مصادیق نقض حقوق بشر در ترکیه، نویسنده سخن چند شومن تلویزیونی را در آمریکا دستاویز قرار داده و در مورد پدیده ی تخیلی «فاشیستی کردن نوروز در ایران» سخن می گوید.

2. نویسنده به منظور جاانداختن مفاهیم جعلی چون « ناسیونال- فاشیسم‌های آریایی » و «آریایی- نازیستی»، در ذهن مخاطب، پی در پی این مفاهیم جعلی را در مقاله ی خود به کار می برد تا خواننده  را مرعوب کند:

« خیالواره تاریخی ملی‌گرایی ایرانی هنگامی که از عینک ناسیونال – فاشیسم و تئوری‌های منسوخ قرن نوزدهمی به اعماق تاریخ هزاره‌ها می‌نگرد و یا متون شامخ ادبی را بدل به اسناد هویتی و شناسنامه‌ای ملی می‌کند نمی‌تواند گامی در فراسوی دوگانه‌سازی «ایرانی – انیرانی» نهد و فضای سومی را بگشاید که نوروزی بودن را در ورای دوگانه بهاری – زمستانی در دسترس ذهن و ضمیر مخاطبین قرار دهد.»

اگر ما مدعی هستیم که فاشیست در میان برخی نژادپرستان ترکیه و بعثی های عراق وجود داشته است، می توانیم مصادیق جنایت های این فاشیست ها و نژادپرستان را که سبب شده آنها نژادپرست یا فاشیست بنامیم ، به روشنی در تاریخ معاصر نشان دهیم: نسل کشی 1.5 ملیون ارمنی به دست ترک های جوان در سال 1915م.، نسل کشی علوی های ترکیه توسط کمالیست ها و نسل کشی کردهای عراق توسط بعثی ها در جریان «واقعه ی انفال»، مصادیق وجود حرکات نژادپرستانه در کشورهای همسایه ی ایران بوده است؛ حال اگر صدیقی باور به وجود چنین فاشیست هایی در ایران دارد، باید ما به ازای وجود چنین جنایاتی در ترکیه و عراق را در ایران نشان دهد. همه می دانیم علاوه بر اینکه در ایران خبری از جنایاتی از این دست نبوده ، ایرانیان با تمام توان و با مهربانی از آوارگان نسل کشی ارمنیان توسط ترک ها در کشورشان میزبانی کردند. 70 سال بعد، همین ایرانیان بودند که بر زخم کردهای رهیده از نسل کشیِ رژیم بعث عراق مرهم نهادند تا اندکی از رنج و محنت آنها کاسته شود. از این گذشته، همین ایرانیان بودند که در جریان نسل کشی یهودیان اروپا در جریان جنگ جهانی دوم، با صدور گذرنامه های جعلی (در سفارت خانه های ایران در اروپا) به یاری این قوم برخاستند و از آنها در برابر توحش اروپایی ها دفاع کردند.( عباس میلانی ، معمای هویدا، صص 92-90) پس آقای صدیقی باید صداقت علمی داشته باشند، مصادیق ادعای خود را در مورد فاشیسم ایرانی بیان کنند یا لب فرو بندند. فرهنگ ده هزار ساله ی مبتنی بر صلح و دوستی ایران، بده بستان فرهنگی ایرانیان با ملت های دیگر و آموزه های دینی نیرومند در فرهنگ ایرانی سبب شده تا ایرانیان نه تنها دست خود را آلوده به چنین جنایات بی شرمانه ای نکنند، بلکه تا امروز پیوسته از حق ملت های ستمدیده در برابر مستکبران دفاع کرده اند.
3. ایشان به گونه ای از ایران در کنار کشورهای تازه استقلال یافته نام می برد که گویی ایران نیز به مانند آنها دارای موجودیتی « خلق الساعه » و «بیگانه ساخته» است:
« نوروز از این جهت خوش‌شانس‌تر از ملیت‌های برساخته قرن سپری شده است، زیرا هویت‌های ترکیه نوین یا ایران نوین و عراق نوین و یکی دوجین از ملت- هویت‌های برساخته استالین و یا دولت- ملت‌های عربی و شمال افریقایی دریک زهدان پادگانی و فضای به شدت نظامی و یا لشکرکشی استعماری متولد شدند اما تولد دوباره نوروز در زمانه ما، در شرایطی کاملا متفاوت از اوضاع و احوال بین دو جنگ اول و دوم صورت می‌پذیرد.»
آقای صدیقی با بیان این جملات آشکار ساخته اند که هیچ شناختی از مفهوم هویت ملی ندارند. هویت ملی امری خلق الساعه و وارداتی نیست، و  در طول تاریخ و به تدریج شکل می گیرد. از دیگرسو، «هویت برساخته» امری است که تنها در مورد کشورهای تازه اسقلال یافته صدق می کند؛ هویت ملی کشورهای تازه استقلال یافته ای که دارای تاریخ مشترک با ایران هستند و در سده ی پیش از ایران جدا شده اند، در یک روند طبیعی شکل نگرفته، از این رو برخی از کارگزاران فرهنگی در این کشورها کوشش می کنند تا به هویت سازی در تقابل با فرهنگ پیشین خود یعنی فرهنگ ایرانی بپردازند. آنچه اینان را به این تحریف وا داشته است، این پندار است که اگر آنها از این گونه هویت‌سازی سر باز زنند، دیگر نمی‌توانند خود را در یک واحد سیاسی مستقل تعریف کنند و ناچارند به زیر پرچم ایران درآیند. این امر به شکل گیری برخی از گرایش های کوتاه بینانه از سوی برخی از کشورهای تازه استقلال یافته برای «مصادره ی نوروز» انجامیده است ؛ اما صدیقی با زیرکی می کوشد میهن دوستی ایرانیان را دلیل این گرایش ها و درگیری های برآمده از آنها بداند. حال در همین ارتباط بد نیست درفشانی یکی از نظریه پردازان نزدیک به همسایه ی شمال غربی کشورمان در باره ی نوروز را بخوانیم تا معنی واقعی تعصب و فاشیسم را بهتر درک کنیم:
« نوروز در میان مردم آذربایجان جنوبی با نامهای «تزه ایل بایرامی» ، «بایرام» ، «یئنگی ایل» با مراسم خاص جشن گرفته می شود. اصولا مردم آذربایجان بخصوص مردم شهرهای اردبیل، خلخال ،خیاو (مشکین شهر)، گئرمی، مغانشهر (پارساآباد) ، بیلسوار و دیگر مناطق مغان از نام «نوروز» برای مراسم سال نو استفاده نمی کنند ، «بایرام » و «تزه ایل بایرامی»  مشهورترین و متداولترین نام برای « نوروز » در میان آنان است. »
می بینیم که آنها حتی از به کاررفتن نام «نوروز» هم هراس دارند. در این فضای تعصب و کوربینی ،آیا ما باید در ایران به دنبال یافتن مقصر باشیم و هم وطنان خود را فاشیست بنامیم؟
4.آن چیزی که در سرتاسر نوشته ی آقای صدیقی به چشم می خورد ، شیفتگی بدون چون و چرای ایشان در برابر اندیشه های غربی است:
« امروزه ما ساکنین خاورمیانه کنونی چنان به درون خیمه هویت‌های تکواره ملی و یا مذهبی و قومی خزیده‌ایم که یادمان رفته که این جهان‌بینی خیمه‌وار و نفرت‌های پناه گرفته در ذیل آن، یک اختراع و یک ابداع گفتمانی جدید و بی‌آنکه کمترین پیوندی با مدرنیته دموکراتی داشته باشد تقلیدی ناقص و دست چندم از مدرنیته اقتدارگرایانه قرن نوزدهمی است و قدمتی بیش از چند دهه و حد اکثر یک قرن ندارد.»
ایشان فراموش کرده اند که این «مدرنیته ی دموکراتی» که ایشان آن را برای کشور خود آرزو می کنند، مسئول کشته شدن میلیون ها نفر در عراق و افغانستان و پاکستان و فلسطین و لبنان است. از نظر صدیقی ، نوروز به شکی سنتی آن چندان باب میل «انترناسیونال جهانی» نیست و به هر شکل ممکن، باید ملغمه ای از آن ساخت که صدیقی نام آن را «پست مدرن» (تو بخوان: «غرب پسند») نامیده است:
 «اما امروزه در یک دوران متفاوت، تولد دوباره نوروز در فاز شتابان جهانی‌سازی و امواج گسترش‌یابنده دموکراسی‌خواهی در مقیاس جهانی مهر و نشان خود را بر میراثی می‌کوبد که دیگر در هیات جدید خود اصلا «باستانی» نیست و کاملا پست مدرن است.»
صدیقی به این نکته توجه ندارد که راز مانایی نوروز در گذر از هزاره ها ، سازگاری این سنت کهن با دین و فرهنگ همه ی تیره های ایرانی است. با تبدیل این آیین به «کارناوالی» «دموکرات» و «پست مدرن» و دوری گزیدن از سنت های اصیل ایرانی- اسلامی این آیین کهن، چندان دور نیست که تیره های ایرانی که شکل نوساخته ی پیشنهادی صدیقی از نوروز را که با سنت های نیاکانشان مخالف است ، طرد کنند.
5. نویسنده گویی برای گفته های پریشان خود در زمینه ی وجود برخی پدیده هایی چون «فاشیسم» در هویت ملی ایرانیان هیچ دلیلی بیشتر از گفته های چند شومن آمریکایی در باره ی حذف نمادهای دینی از آیین های نوروزی ندارد، و جا به جا اسلام ستیزی آنها را آماج حملات سخت خود قرار می دهد:

« نوروز اسلامی‌زدایی شده آن رسانه‌ها، هفت سین قرآن‌زدایی شده وزارت خارجه آمریکا و نوروزی که برخی رسانه‌ها آن را بدل به بهانه‌ای جهت پراکنش گفتمان نفرت علیه اعراب و دیگر او قوام همسایه می‌کنند، چگونه می‌تواند نوروز همه ایرانیان و نوروز حوزه تمدنی نوروزی از افغانستان و آسیای میانه تا بالکان و ساحل رود دانوب باشد؟»

 این در حالی است که در کمال تعجب ،آقای نویسنده از برگزاری آیین «جشن شب چله» مجله ی «چلچراغ» در اربعین سالار شهیدان دفاع می کند، و دلیل آن را هم جلوگیری از سوء استفاده ی یک رسانه بیگانه از خبر توقیف جشن بیان می کند؛ گویی ایرانیان باید آیین های دینی خود را بر اساس واکنش رسانه های بیگانه برگزار کنند:

« پُربودگی محتوایی، تصویری، فرهنگی و گفتاری جشن به حدی بود که در صورت برگزار شدن نمی‌توانست به سادگی در معرض مصادره این یا آن رسانه قرار گیرد، زیرا بچه‌های چلچراغی مجالی می‌یافتند که حرف خودشان را بزنند و تغزل یلدایی خودشان را سر دهند و به این ترتیب فرصتی در اختیار یک رسانه دیگر قرار نمی‌گرفت که به «نمایندگی آن‌ها» سخن گوید و نمای هندوانه شب چله را «بازنمایی» کند و قاچی دیگر بر آن زند.»

 منظور صدیقی کاملا روشن است: اسلام ستیزی بد است ،اما در مورد برادران اصلاح طلب روشنفکر معاصر باید ارفاق کنیم و چشم بر هم نهیم. اگر هم منظور جناب آقای صدیقی را از « پُربودگی محتوایی، تصویری، فرهنگی و گفتاری» نفهمیدید؛ منظور ایشان سخنرانی جناب آقای خاتمی در آن «میتینگ» بود که ناکام ماند.

6. صدیقی که « نوروز» را که نماد همگرایی مثبت فرهنگی ایران و نشانه ای از تفکر انسانی و صلح طلب ایرانیان است، بدون هیچ تناسبی، دلیل متعصب دانستن ایرانیان به شمار آورده، در ادامه ی نوشته اش یک بار دیگر رطب و یابس می بافد و این بار به سراغ «روزنامه ی کیهان» می رود تا در کنار  بی ارج کردن نوروز و هویت ملی ایرانیان ، با نویسندگان این روزنامه هم تصفیه حساب کند؛ تصفیه حسابی که این آش را بیش از حد شور کرده و این نوشته را از هرگونه انسجام منطقی عاری؛ گویی تنها هدف صدیقی از رطب و یابس بافتن و به کار گیری مفاهیم جعلی چون« ناسیونال- فاشیسم‌های آریایی » و «آریایی- نازیستی»، این بوده که در نهایت برای تصفیه ی حساب شخصی با نویسندگان «روزنامه ی کیهان»، آنها را دنباله رو این اندیشه ی طاغوتی به شمار آورده و به حساب خود از آنها به سختی انتقام بگیرد :
« پیش از انقلاب یعنی سال‌ها قبل از آنکه کیهان به نام «تهاجم فرهنگی» امنیتی‌سازی فضای فرهنگی را در دستور کار خود قرار دهد روزنامه اطلاعات عصر شاهنشاهی طی سلسله مقالاتی از «تهاجم فکری و فرهنگی» سخن می‌گفت که به زعم نویسنده آن «وحدت ملی» را در معرض مخاطره قرار داده بود. اگر روزنامه اطلاعات زمان شاه می‌نوشت «قصد ما حفظ اصالت‌های فرهنگی و وحدت ایدئولوژیکی این ملت است» اصالت‌گرایی فرهنگی آن در چارچوب گفتمان آریا توجیه خاص خود را داشت. اما اسلامی کردن‌‌ همان اصالت‌گرایی تک‌هویتی توسط برخی کیهان‌نویسان دهه هفتاد با توجه به سرشت چند بعدی و ترکیبی نظام برخاسته از انقلاب خالی از صعوبتی نبود و تکلفی آشکار و پر دردسر لازم بود تا همه وجوه و ابعاد اسلام حقیقتی و سه‌گانه ترکیبی و نظام یافته در دل «جمهوری، اسلامی، ایرانی» را به قرائتی هویتی و تک‌بعدی از اسلام تقلیل داد. اگر روزنامه اطلاعات زمان شاه ذیل عنوان «تروریسم فرهنگی و فرهنگ منحط» از «تلاش تروریست‌های فرهنگی برای انحطاط ارزش‌های اصیل یک ملت» سخن می‌گفت، چنین منطقی در چارچوب ملی‌گرایی تک‌هویتی آن عصر توجیهی روشن داشت، اما هنگامی که یکی دو دهه بعد‌‌ همان قواعد طرد و حذف فرهنگی توسط کیهان‌نویسان مذکور در زرورقی «اسلامی» عرضه می‌شد، پروژه‌ای به مراتب دشوار‌تر فراروی خود امنیتی‌سازان فرهنگ قرار داشت.»

نا گفته پیداست که آقای صدیقی همه ی مسائل جهان هستی را از دریچه ی تنگ اختلافات اصول گرا- اصلاح طلب می بیند و صلاحیت پرداختن به مسائل مهم علوم انسانی چون هویت تاریخی کهن ملت ایران را ندارد.
 اما در پایان به نکته ی آغازین مقاله ی صدیقی در مورد علامه اقبال لاهوری برمی گردیم. با اینکه صدیقی کوشش می کند تا به شیوه ی خود ، سخن اقبال را مصادره به مطلوب کند، و به گونه ای از اشعار اقبال راهی به سوی «مدینه ی فاضله» ی خود، یعنی «مدرنیته ی دموکرات» غربی بگشاید، با این حال این شاعر ایرانگرای پاکستانی تنها راه رستگاری ملت های شرق را در برابر یورش ی غرب، پایداری( کراری) به شیوه ی مولی الموحدین، علی( ع) می داند. هنوز هم پژواک کلام اقبال لاهوری در فضای غربزده ی ایران به گوش می رسد که هواداران زانوزدن در برابر غرب را به پایداری در برابر غرب و بیداری از خواب غفلت فرا می خواند.

 

عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ                                   معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
                              از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز