دربازه زبان آذری و مستندات علمی و تاریخی آن

۳ شهریور, ۱۳۹۴
دربازه زبان آذری و مستندات علمی و تاریخی آن

زبان آذری زبانی است از خانواده زبان های ایرانی غربی که در منطقه آذربایجان (آتورپاتکان) پیش از گسترش زبان ترکی رایج بوده است و امروزه گستره آن محدود شده است. بیشتر دانشمندان ایران شناس، در بازگویی ریشه تاریخی زبان دیرین مردم آذربایجان، باور دارند که زبان باستانی آذری بازمانده و دگرگون شده زبان مادها است و ریشه آریایی دارد که تاریخ‌دانان و جغرافی‌نویسان اسلامی آن را فارسی(ایرانی)، فهلوی و آذری خوانده‌اند.

هر چند که مطالعه بر روی این زبان پیشینه طولانی در نزد خاورشناسان غربی دارد، اما نخستین پژوهش گسترده روی آن در ایران توسط احمد کسروی انجام گرفت. احمد کسروی، تاریخ‌نویس ایرانی، در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان نمونه‌هایی از این زبان و ارتباط آن را با زبان تاتی نشان داد. زبان‌شناسان با اشاره به وجود زبان‌های تاتی و هرزنی در چندین روستای آذربایجان شرقی، اردبیل، نمین، خلخال (کلور)، عنبران، پیله رود و میناباد آنها را از بقایای آن زبان باستانی می‌داند. همچنین این زبان به زبان تالشی نزدیک است.[۱] زبان «آذری»، یکی از شاخه‌های زبان پهلوی است که پس از حمله عرب‌ها و هجوم اقوام ترک همچنان به زندگی خود ادامه داده‌است. ولی با پا گرفتن زبان ترکی در آن دیار، رفته رفته زبان «آذری» رو به سستی و نابودی نهاده‌است. گو اینکه هنوز در پاره‌ای از روستاها و بخش‌های آذربایجان نقشی و نشانی از آن باقی است.

 

     در تاریخ

اشتراک گویشهای مناطق یاد شده در یک دسته از ویژگیهای آوایی و صوفی و نحوی. وابستگی آنها را با شاخۀ معینی از زبانهای ایرانی شمال غربی مسلم می‎سازد. این شاخه را می‎توان ادامه زبان مادی باستان نامید.[۲]

زبان آذری در نوشته های مورخین و جغرافی‌دانان اسلامی

منابع مسلمانان که به زبان آذری باستان اشاره کرده‌اند:

    قدیم‎ترین منبع درباره زبان آذری باستانی قول ابن مقفع (د ۱۴۲ق/۷۵۹م) است که در الفهرست نقل شده‌است. به گفتهٔ ابن مقفع زبان مردم آذربایجان پهلوی (الفهلویه) است منسوب به پهله (فهله) یعنی سرزمینی که شامل ری و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان بوده‌است.[۲]

    همین گفته ابن مقفع را حمزه اصفهانی (به نقل یاقوت) و خوارزمی نیز نقل کرده‎اند.[۲]

    مورخ دیگری که به این زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده بلاذری است که کلمهٔ «حسان» به معنی «حائر» یعنی منزل و کاروانسرا را از کلام اهل آذربایجان نقل کرده‌است. این کلمه همان کلمهٔ «خان» به معنی کاروانسراست که در متون فارسی به کار رفته‌است.[۲]

    اما دومین مؤلفی که بعد از ابن مقفع از کلمهٔ آذری یاد کرده یعقوبی است که کتاب خود را در ۲۷۸ق/۸۹۱م تألیف کرده‌است. این مؤلف آذری (آذریّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربایجان به کار برده‌است.[۲]

    مؤلف دیگری که از زبان آذری باستان نام برده مسعودی (د ۳۴۶ق/۹۵۷م) است که در ۳۱۴ق/۹۲۶ از تبریز دیدار کرده‌است. این مؤلف از میان زبانها ایرانی پهلوی، دری و آذری را ذکر کرده‌است که ظاهراً در نظر او مهم‎ترین زبانها و گویشهای ایرانی بوده‎اند.[۲]

    پس از مسعودی، حمزه اصفهانی (د بعد از ۳۵۰ق/۹۶۱م) است که به نقل از یک ایرانی نو مسلمان به نام زرتشت‎بن آذرخور معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلی در میان زبانهای پنجگانهٔ ایرانی از زبان پهلوی یاد می‎کند و آن را منسوب به پهله می‎داند که شامل ۵ شهر اصفهان، ری، همدان، ماه نهاوند و آذربایجان است. مؤلف دیگری که بعد از حمزهٔ اصفهانی از زبان اذربایجان و ایرانی بودن آن سخن گفته‌است.[۲]

    ابواسحاق ابراهیم اصطخری است که کتاب خود المسالک والممالک را در پایان نیمهٔ اول قرن ۴ق/۱۰م نوشته‌است. اصطخری صریحاً زبان مردم آذربایجان و ارمنستان (بجز دبیل و پیرامون آن) و ارّان را ایرانی (الفارسیه) ذکر می‎کند و زبان مردم بردعه را ارّانی می‎داند.[۲]

    مؤلف بعدی ابوالقاسم محمدبن حوقل (د بعد از ۳۷۸ق/۹۸۸م) است که اساس مطالب خود را از اصطخری گرفته و درباره زبان مردم آذربایجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخری را تکرار کرده‌است.[۲]

 

ژیلبر لازار: زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت
و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار
دری و پهلوی نام می‌برد

  ابوعبداللّه بَشّاری مقدسی مؤلف دیگری است که در قرن ۴ق/۱۰م از زبان مردم آذربایجان سخن گفته‌است. وی در سخن از اقلیم رِحاب که در نوشتهٔ او شامل آذربایجان و اران و ارمنستان می‎شود، می‎گوید زبانشان خوب نیست و فارسی آنها مفهوم است و در حروف به فارسی خراسانی شبیه‌است و در جای دیگر می‎گوید زبان آذربایجان بعضی دری است و بعضی منغلق (یعنی پیچیده) که ظاهراً غرضش تمیز میان زبان عام رسمی (فارسی دری) و گویشهای محلی است.[۲]

   داستانی که سمعانی دربارهٔ ابوزکریا خطیب تبریزی (د ۵۰۲ق/۱۱۰۹م) و استادش ابوالعلاء معری آورده، مؤبد رواج زبان آذری در آذربایجان در قرن ۵ق/۱۱م است. براساس این داستان روزی خطیب تبریزی در معرّه‎النعمان در مسجد نزد استاد خود بوده که یکی از همشهریان او به مسجد وارد شده‌است. خطیب با زبان خود با او صحبت کرده و سپس که استادش دربارهٔ این زبان از او پرسیده گفته‌است این زبان «اَذْرَبیّه» نامیده می‎شود.[۲]

   حمداللّه مستوفی در نزهه‎القلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر می‎کند. تا قرن پنجم در همهٔ مأخذی که از زبان آذربایجان یاد شده بجز بلاذری که یک کلمه از این زبان نقل کرده بقیه فقط اشاره به نام این زبان دارند و نمونه‎هایی از این زبان به دست داده نشده‌است.[۲]

    در نیمهٔ اول قرن ۵ق/۱۱م ابومنصور موفق‎الدین هروی در الابنیه عن حقائق‎الادویه کلمهٔ «کلول» به معنی خُلّر را از این زبان نقل کرده و بعد از او اسدی و شاگردانش که در آذربایجان می‎زیسته‎اند در لغت فرس کلمات متعددی از زبان آذری باستان نقل کرده‎اند.[۲]

    در قرن ۷ق/۱۳م یاقوت حموی درباره آذری می‎گوید: «مردم آذربایجان زبانی دارند که آن را آذری (الاَذریه) می‎نامند. برای دیگران مفهوم نیست».[۲]

وقتی ترکان جوان و برخی از عناصر تشکیلات مخصوصه عثمانی (تشکیلات جاسوسی و امنیتی عثمانی ها) ادعا کردند از آن‌جا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می‌گویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده‌است، احمد کسروی در تحقیقات گسترده‌ای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن می‌گفته‌اند که بعد از هجوم ترک‌ها، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده‌است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفاده مردم آذربایجان اطلاق می‌شود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته‌است.[۳]

به گفته یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده می‌شود.[۴] آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانش‌پژوهان نیز به رسمیت شناخته شده‌است.[۳] ولادیمیر مینورسکی در مورد او می‌گوید:

    کسروی روح تاریخ‌نگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.[۳]

تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترک زبانان به آذربایجان ایران شروع شد. اولین ترک زبانان در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند. ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان الدنیز آذربایجان (۵۳۱-۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که اکثریت سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلحانان و صعود صفویان در آذربایجان حکمفرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفه‌ای ایرانی زبان بودند ترکی سازی شدند و ترکی را به عنوان زبان بومی خود اختیار کردند.[۸]

حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک آناتولی بود و پس از این که حکومت پایگاهی گسترده تر یافت همچنان مورد

یوزف مارکوارت: زبان حقیقی پهلوی زبان
آذربایجان است

 

حمایت و تاثیر قزلباشان آناتولی بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که حداقل دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی تدریجاً به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. نتیجتاً لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرقشناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.[۸]

پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده‌است:

  نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.[۹]

دکتر محمد جواد مشکور درباره آمدن تیره‌های ترک به آذربایجان می‌نویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغول‌ها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تخت‌گاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گسترده‌ای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگ‌ها و عصیان‌هایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیش آمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباش‌های ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.[۱۰]

ولادیمیر مینورسکی در دانش‌نامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح می‌دهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌نمایند. در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند، هرچند که ویژگی‌های تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشا غیرترکی جمعیت ترک‌زبان شده را منعکس می‌کند.[۱۱]

ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان می‌داند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی به طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.[۱۲]

پروفسور ژان دورینگ شرق‌شناس و موسیقی‌دان نیز تایید می‌کند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترک‌زبان نشده بود.[۱۳]

    گویش‌های کنونی

باوجود تضعیف زبان آذری باستانی از زمان غلبهٔ مغول، گویش‌های آن زبان به گونهٔ کامل از میان نرفته، بلکه هنوز هم به صورت پراکنده و بیش‌تر با نام تاتی با آن‌ها سخن می‌گویند. این گویش‌ها از شمال به جنوب عبارت‌اند از:[۱۴][۱۵]

    کرنگان از روستاهای شهرستان ورزقان در استان آذربایجان شرقی.

    کلاسور و خوینرود از روستاهای شهرستان کلیبر در استان آذربایجان شرقی.

    گلین‌قیه از روستاهای شهرستان مرند در استان آذربایجان شرقی.

    عنبران از شهرهای شهرستان نمین در استان اردبیل.

    بیش‌تر روستاهای بخش شاهرود شهرستان خلخال در استان اردبیل.

    شماری از روستاهای شهرستان طارم در استان زنجان.

    شماری از روستاهای بخش رامند شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین.

    تالش از بخش شاندرمن شهرستان ماسال در جنوب تا تالش جمهوری آذربایجان.

    اشتهاردی از شهر اشتهارد در استان البرز.

 

    شاعران آذری‌گوی

 

    شیخ صفی‌الدین اردبیلی

    محمدشیرین مغربی تبریزی

    تاج‌النساء ماماعصمت

در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان
قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد
قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌نمایند.
در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان
و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند

    مهان کشفی

    همام تبریزی

    معالی

    یعقوب اردبیلی

    مغربی تبریزی

    بانو باغبان اردبیلی[۱۶]

 

     آثار آذری

آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده‌است، عبارتند از جمله‌هایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جمله‌ای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز(چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین(سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳-۲۹ ملمعی از همام تبریزی(متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد.[۱۷] زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی(قرن ۱۱) مجبور می‌شود آن را در یک بیت شعر بگوید:

 

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل              گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

 

بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتاب‌ها و نسخ دست نویس قدیمی از وجود این زبان حکایت می‌کنند.حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل می‌کند:

تبارزه(تبریزی‌ها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی(انگوری مرغوب) است در سبد دریده.

در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبان‌های دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده‌است:

بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست               کوام و آذر دلی کویا بتی مست

دل‌ام خود رفت و می‌دانم که روژی                       به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست

به آب زندگی ای خوش عبارت               لوانت لاود جمن دیل و کیان بست

دمی بر عاشق خود مهربان شو                   کزی سر مهرورزی کست و نی کست

به عشق‌ات گر همام از جان برآیذ                         مواژش کان بوان بمرت وارست

کرم خا و ابری بشم بوینی                        به بویت خته بام ژاهنام[۱۸]

 

بیت دیگری از همام تبریزی:

 

وهار و ول و دیم یار خوش بی                  اوی یاران مه ول بی مه وهاران

 

معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.

 

کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی می‌باشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشته‌است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:

 

انانک قده فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.

معنی:چندانک فرج را در عالم آورده‌اند چشم او نه بر قدم افتاده‌است نه بر حدوث.

 

سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری می‌باشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی می‌خواند:

دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش

چَو ِش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَر ِ یَوه

پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند

پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه

اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی

ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه

نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی

زو ِم چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه

 

یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده‌است:

«علیشاه چو در آمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر بر کرد»

 

در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:

 

اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!

ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!

 

کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه‌های خانواده زبان‌های ایرانی استفاده می‌شود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.

 

چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده‌است. یکی از آن چهار رباعی این است:

همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی                  بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه

همه پیغمبران خُو بی و چو کِی                 محمدمصطفی کیژی وَنیژه

 

یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی‌مانده‌است.

 

یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده‌است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته می‌شود. درباره زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته‌است. که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را می‌دهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل می‌کند:

ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری               که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری

مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری                         که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری

 

کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل می‌کند که به معنی بیا است.[۱۹] در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.[۲۰]

و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارد[۲۱] در اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی “بیاً بکار رفته‌است:

بوره بلبل بنالیم از سر سوز

بوره آه سحر از مو بیاموز

تو از بهر گلی ده روز نالی

مو از بهر دل‌آرامم شو و روز

همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:

 

دیره کین سربه سودای ته گیجی               دیره کین چش چو خونین اسره ریجی

دیره سرباستانه اچ ته دارم                        خود نواجی کووربختی چوکیجی

 

معنی فارسی:«دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین می‌ریزد، خود نمی‌گویی که بدبخت چه کسی هستی؟»

      واژه‌های تبریزی

 

در واژه‌نامه‌ای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق.) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده‌است: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند».[۲۲] در ادامه، به نمونه‌هایی از این واژگان آذری اشاره می‌شود:

    چراغله = کرم شب‌تاب.[۲۳]

    زوال = انگشت .[۲۴]

    زیوال = شبنم .[۲۵]

    سودان = سار .[۲۶]

    سور = لوچ .[۲۷]

    شفت = ناهموار .[۲۸]

    شم = کفش .[۲۹]

    نگ/ تگ = کام دهان .[۳۰]

    کلاه‌دیوان = قارچ .[۳۱]

    کنگر = جغد .[۳۲]

    مشکین‌پر = خفاش .[۳۳]

    مله = ساس .[۳۴]

    انین = نیزه .[۳۵]

    تیته = مردمک .[۳۶]

    برز = بلندی .[۳۷]

    کریوه = عقبه .[۳۸]

    سهراب = سرخاب .[۳۹]

 

    ویژگی آوایی و صرفی زبان آذری

از آنجا که اردبیل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربایجان بوده است، می‎توان تصور کرد نویسندگان اسلامی هنگام صحبت از زبان

زبان غالب آذربایجان از قرن14.م به
طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد
آذری بیشتر به زبان این شهر نظر داشته‎اند و می‎توان چنین پنداشت که زبان و دوبیتیهای شیخ‎صفی نمودار یکی از گویشهای مهم آذری است. محدودیت این دوبیتیها و نیز تصحیف و تحریف آنها موجب شده است که پی بردن به ویژگیهای آوایی و صرفی ـ نحوی آنها دشوار گردد. با اینهمه به بعضی از ویژگیهای به دست آمده از این دوبیتیها می‎توان یقین داشت.[۲] از آن جمله:

    ویژگیهای آوایی:

 تبدیل d بعد از مصوت (در مراحل قدیم‎تر: t میان دو مصوت) به r مانند «دِلَر» (= دلت)، «شرم» (= شدم، رفتم)، «آمریم»، (= آمدیم)، «بری» (= بود) و غیره. در 2 گویش هرزندی (گلین قیه) و گویش کلاسور نیز این ویژگی دیده می‎شود مثلاً zora (= زاده، پسر) vör (= باد، واد)، Kar (= خانه، کده)، amārā (= آمد) و غیره. چنانکه از گویشهای طارم و خوئین و رامند و رودبار الموت برمی‎آید، این قاعده در جنوب آذربایجان رواج نداشته است. قاعدۀ دیگر بازماندن «ژ» اصلی در اغاز کلمات است چنانکه در کلمات ـژیر» به معنی زندگی (قس: Jyd در پارتی) و «ژر» (= زد) دیده می‎شود. قاعدۀ دیگر واکدار شدن «چ» قدیم ایرانی و تبدیل آن به «ج» است مانند «ریجی» (= می‎ریزد) و «نواجی» (= نمی‎گویی). دیگر وجود مصوتی میانی که معمولاً آن را با a یا ö نشان می‎دهند. دیگر به کار بردن «ﻫ» به جای «خ» مانند «هرده» (= خورده).[۲]

    ویژگیهای صرفی: از ویژگیهای صرفی این زبان وجود 4 دسته ضمیر شخصی در حالتهای فاعلی، مفعولی، ملکی و متصل است. دیگر کاربرد نش» به جای شناسۀ دوم شخص مفرد مضارع التزامی مانند «مواجش» (= نگویی) و کاربرد «ی» برای شناسۀ سوم شخص مفرد مضارع اخباری مانند «ریجی» (= می‎ریزد) است دیگر از خصوصیات صرفی فعل، ساختن مضارع یا یک نوع مضارع از صفت مفعولی قدیم است که عموماً بن ماضی گفته می‎شود مانند «بکشتیم» (= می‎کشم)، «بهشتیم» (= میَهلم)، «ندشتیم» (= نمی‎آزارم). دیگر قلب مضاف و مضاف‎الیه است مانند ـاویانی بنده» (= بندۀ خدا). «چوگان گوییم» (= گوی چوگانم) و غیره. دیگر اینکه شناسۀ اول شخص مفرد به جای «ام»، «دایم» بوده است. بسیاری از واژه‎های آذری که پاره‎ای از ویژگیهای آوایی مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربایجان متداول است.[۲]

 

    پانویس

ناشناس، «آذری(زبان)»، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۲۵۹-۲۶۲.

Jazayery، «Kasravi, Ahmad(1890-1946)»، Encyclopaedic Historiography of the Muslim World.

یارشاطر، احسان. «نگاهی به دانشنامه‌های فارسی معاصر». بنیاد مطالعات ایران. ۲۰۱۲-۰۶-۰۲.

Minorsky، Studies in Caucasian history، 112.

Lazard، The Rise of the New Persian Language، 599.

آذری، آذربایجان و زبانش.

Yarshater، «Iranian Language of Azerbaijan»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA.

Golden، An introduction to the history of the Turkic peoples، ۳۸۶.

محسنی، محمد رضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۰

Minorsky، «Ādharbaydjān»، Encyclopaedia of Islam.

R. N. Frye, «The peoples of Iran» in Encyclopædia Iranica.

Druing، The Spirit of Sounds، ۱۷۲.

دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص ۲-۲۶۱؛ یارشاطر، ۱۳۵۴، ص ۶۴؛ Yarshater, ۱۹۸۹, p. ۲۴۱.

محسنی، محمد رضا ۱۳۸۹، ص ۱۴۰

محسنی، محمد رضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶-۱۳۸

محمد پیرامون طباطبایی، «در پیرامون زبان فارسی»، گاهنامه آموزش و پرورش، سال هشتم، شماره ۱۰.

محسنی، محمد رضا ۱۳۸۹، ص ۱۳۶

حافظ حسین کربلائی تبریزی، «روضات الجنان»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴-۱۳۴۹ … در روضات الجنان، دفتر نخست، ص ۱۱۵ «مرقد و مزار… خواجه عبدالرحیم اژابادی… در سرخاب مشخص و معین است… وی تبریزی اند منسوب به کوچهٔ اچاباد(اژآباد) که کوچهٔ معینی است در تبریز در حوالی درب اعلی… و از او چنین استماع افتاده که حضرت خواجه در اوایل به صنعت بافندگی ابریشم مشعوری می‌نموده‌اند و خالی از جمعیتی و ثروتی نبوده و بسیار اخلاص به درویشان داشته، روزی حضرت بابا مزید وی را دیده و به نظر حقیقت شناخته که درر معرف الهی در صدف سینه اش مختفی است، گفته: عبدالرحیم بوری بوری یعنی بیا بیا، که دیگران را نان از بازار است و تو را از خانه یعنی کلام تو از الهامات ربانی باشد.»

کارنگ، عبدالعلی، ۱۳۳۳، ص 91 و 112

مین واژه را«ترکه میر آزادبخت طرهانی» دیگر شاعرلک‌زبان در بیت زیر مورد استفاده قرار داده‌است: بوری و حاجتی قبله گای حاجات وقتی وارد بین ورژ مناجات گلزار ادب لرستان، اسفندیار غضنفری امرایی، انتشارات مفاهیم، ص۱۱۶.

کیا، صادق، «آذریگان؛ آگاهی‌هایی دربارهٔ گویش آذری»، تهران، ۱۳۵۴، ص ۱۵

کیا، ص ۱۱

کیا، ص ۱۴

کیا، ص ۱۴

کیا، ص ۱۶

کیا، ص ۱۶

کیا، ص ۱۷

کیا، ص ۱۸

کیا، ص 18 و 30

کیا، ص ۲۱

کیا، ص 22-23

کیا، ص ۲۴

کیا، ص ۲۴

کیا، ص۲۹

کیا، ص ۳۱

کیا، ص ۳۹

کیا، ص ۳۹

کیا، ص ۴۰

 

    Paul, Ludwig. (۱۹۹۸) «The Position of Zazaki Among West Iranian languages.»

 

    منابع

 

    Druing, Jean. The Spirit of Sounds: The Unique Art of Ostad Elahi. Cornwall Books, 2003.

    Golden, Peter B. An introduction to the history of the Turkic peoples: Ethnogenesis and state-formation in medieval and early modern Eurasia and the Middle East. Wiesbaden: Otto Harrassowitz, 1992.

    Jazayery، M.A. «Kasravi, Ahmad(1890-1946)». Encyclopaedic Historiography of the Muslim World. Global Vision Publishing Ho، 2004. بازبینی‌شده در ۲۰۱۲-۰۵-۲۶.

    Minorsky, V. “Ādharbaydjān”. In Encyclopaedia of Islam. vol. 1. 2nd ed ed. Leiden: Brill, 1986. 188-191.

    Frye, R. N. “PEOPLES OF IRAN (1) A General Survey”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. XIII. 321-326. Retrieved 5/28/2015.

    G. Le Strange، the land of the caliphate Eastern، pp.152-159

    Tafażżolī, Aḥmad. “FAHLAVĪYĀT”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. IX. 158-162. Retrieved 5/28/2015.

    Yarshater, E. “The Iranian Language of Azerbaijan”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. III. 1989. 238-245. Retrieved 5/28/2015.

    Henning, W.B. “The Ancient Language of Azerbaijan,” Transactions of the Philological Society (1954): 457-477.

    Lazard, Gilbert. Frye, R. N. ed. The Cambridge History of Iran. vol. 4. Cambridge: Cambridge University Press, 1975.

    Minorsky, V. Studies in Caucasian history. Cambridge: Cambridge University Press, 1957.

 

    آذری، کاظم. «آذربایجان و زبانش». ضمیمه فرهنگی روزنامه اطلاعات؛ ویژه فرهنگ، تاریخ و تمدن اسلام و ایران (روزنامه اطلاعات)، ش. ۲۵۰۷۸ (۱۳۹۰). بازبینی‌شده در ۲۴-۹-۲۰۱۱.

    محمودی بختیاری، بهروز. «آذری». در دانشنامه ایران. ج. 2. 1384. 74-77. بازبینی‌شده در 5/28/2015.

    ناشناس. «آذری(زبان)». در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱. تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۷. ۲۵۹-۲۶۲. بازبینی‌شده در ۲۰۱۲-۰۶-۰۲.

    «زبان کنونی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، از ص ۲۸ تا ۳۸. در این کتاب اختلاف تلفظ و تغییرات حروف و آواها در فارسی و آذربایجانی با یکدیگر سنجیده شده.

    ر. ک فهرست مآخذی که در پایان مقاله محققانه «زبانها و لهجه‌های ایرانی» از دکتر یارشاطر ذکر شده، مجله دانشکده ادبیات تهران، شماره ۱ و ۲ سال پنجم، ص ۴۳ تا ۴۶

    «اضافه در زبان آذری کهن»، سخنرانی دکتر رشید عیوضی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.

    «دقیقی، زبان دری و لهجه آذری»، از دکتر جلال متینی، شماره چهارم سال یازدهم مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی (زمستان ۱۳۵۴، به یادگار مجلس بزرگداشت دقیقی طوسی).

    «زبان کنونی آذربایجان» از مرحوم عباس اقبال، مجله یادگار، سال ۲ شماره ۳ – ص ۹-۱

    «زبان ترکی آذربایجان» تألیف دکتر ماهیار نوابی، مقدمه ص ۲ تا ۲۸

    «محسنی، محمد رضا ۱۳۸۹: «پان ترکیسم، ایران و آذربایجان» انتشارات سمرقند

    «فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز، ص ۲۴۱

    «گویش آذری» پژوهشی از رحیم رضا زاده ملک، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان – ۶- مقدمه

    رساله «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» از ناصح ناطق، تهران، ۱۳۵۸، از انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار

    «فهلویات ماماعصمت و کشفی به زبان آذری – اصطلاح راژی یا شهری» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هشتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز.

    «فهلویات مغربی تبریزی» از ادیب طوسی، شماره دوم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

    نمونه‌ای از فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم» از ادیب طوسی، شماره چهارم سال هفتم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

    «نمونه‌ای از فهلویات قزوین و زنجان و تبریز (اصل و آوا نوشت و معنی غزلی ملمع از همام با توضیحات لغوی) در قرن هفتم» از ادیب طوسی، شماره سوم سال هفتم دانشکده ادبیات تبریز

    «زبان مردم تبریز در پایان سده دهم و آغاز سده یازدهم هجری» دکتر نوابی، شماره سوم و چهارم سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

    «رساله روحی انارجانی» سعید نفیسی، «فرهنگ ایران زمین» جلد دوم، دفتر چهارم، ص ۳۷۲-۳۲۹

    «سندی در باب زبان آذری از مرحوم عباس اقبال، مجله یادگار سال ۲ شماره ۳ ص ۵۰-۴۳

    «یک سند تاریخی از گویش آذری تبریز» از محمد مقدم، ایران کوده شماره ۱۰

    «گویش آذری» (متن و ترجمه و واژه‌نامه رساله روحی انار جانی) پژوهشی از رحیم رضا زاده ملک، از انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان – ۶، مقدمه و متن

    ایضاً برای رساله مولانا روحی انارجانی رجوع شود به مقاله «زبان قدیم آذربایجان» از استاد هنینگ، ص ۱۵۷، و ص ۱۷۶ شماره ۵

    «آثار موجود از زبان آذری» از ادیب طوسی (شامل توضیحات کلی و طبقه‌بندی آثار موجود از میان و فهرست واژه‌های باقی‌مانده از آن زبان)، شماره ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

    مقاله «دو نمونه از زبان مردم تبریز در سده‌های هفتم و هشتم هجری» از دکتر رشید عیوضی، در کتاب «چهره آذرآبادگان در آیینه تاریخ ایران»، در سال ۱۳۵۳

    «بیست واژه آذری در حواشی نسخه خطی کتاب البلغه» سخنرانی استاد مجتبی مینوی در ششمین کنگره تحقیقات ایرانی.

    «آذریگان» (آگاهی‌هایی درباره گویش آذری)، از دکتر صادق کیا، تهران، ۱۳۵۴

    «نکته‌ای چند از زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره سوم دوره ششم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

    کارنگ، عبدالعلی: «تاتی و هرزنی، دو لهجه از زبان باستان آذربایجان»، تبریز، چاپخانه‌ شفق، ۱۳۳۳

    «گویش کرینگان» تألیف یحیی ذکاء ۱۳۳۱

    «گویش گلین قیه» تألیف یحیی ذکاء – فرهنگ ایران زمین – ۱۳۳۶ دفتر اول

    «زبانها و لهجه‌های ایران» توسط دکتر یارشاطر، شماره ۱ و ۲ سال پنجم مجله دانشکده ادبیات تهران، صفحات ۳۵، ۳۶، ۳۷ و ۴۲

    «فعل در زبان هرزنی» از منوچهر مرتضوی، شماره زمستان سال ۱۳۴۱ و شماره بهار سال ۱۳۴۲ نشریه دانشکده ادبیات تبریز.

    «نمونه‌ای چند از لغت آذری» از ادیب طوسی در دو قسمت:

        اسامی قری و شهرها و امکنه، شماره ۴ سال هشتم و شماره‌های ۲ و ۳ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

        کلماتی که در زبان فعلی آذربایجان موجود است، شماره‌های ۳ و ۴ سال نهم نشریه دانشکده ادبیات تبریز

    «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از هوشنگ ارژنگی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز: شماره‌های ۱ و ۲ سال نهم و شماره ۱ سال دهم نشریه

    «تعبیرات و اصطلاحات و امثال مشترک فارسی و آذربایجانی» از رفیعه قنادیان، نشریه دانشکده ادبیات تبریز: شماره تابستان سال ۱۳۴۲ (۲)

    نظری به تاریخ آذربایجان، دکتر محمد جواد مشکور، ج ۱، تهران ۱۳۳۹، ص ۱۵۲

    آذرگشنسب

    سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده، «درباره‌ی سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، ایروان ارمنستان، اکتبر ٢٠١٢ / مهرماه ١٣٩١[

 

[۱] (فصل چهارم به طور گسترده به روند ترکزبان شدن آذربایجان و آران و شروان میپردازد)

جستارهای وابسته